غزليات شمس‌، دفتر زيبايي وجنبش


                       

 

 

غزليات شمس‌، دفتر زيبايي وجنبش

 

غزليات شمس تبريزي كه به ديوان شمس و ديوان كبير نيز شهرت دارد ، مجموعه‌ي غزليات مولاناست. بي‌گمان درادب فارسي و فرهنگ اسلامي و فراترازآن درفرهنگ بشري درهيچ مجموعه‌ي ‌شعري به اندازه ديوان شمس حركت وحيات وعشق نمي‌جوشد.

اگر شعررا «گره خوردگي عاطفه وتخّيل كه در زباني آهنگين شكل گرفته‌باشد‌»، تعريف كنيم عناصرسازنده‌ي آن عبارت خواهد بود از:  عاطفه، تخيل، زبان‌، موسيقي ، تشكّل . اين عناصر به زيبايي در غزليات شمس جمع شده‌است:

 

حوزه عاطفي غزليات شمس

تجليات عاطفي شعر هرشاعري ، سايه‌اي ازمن اوست ،‌كه خود نموداري است ازسعه‌ي وجودي او وگسترشي كه درعرصه‌ي فرهنگ وشناخت هستي دارد. عواطف برخي ازشاعران ، مثلاً شاعران درباري ، ازمنِ محدود وحقيري سرچشمه مي‌گيرد ، وعواطف شاعران بزرگ ازمن متعالي.

            اما آفاق عاطفي مولاناجلال الدين به گستردگي ازل تا ابد واقاليم انديشه‌ي او به فراخناي هستي است. جهان‌بيني او پوينده ونسبت به هستي وجلوه‌هاي آن روشن است . از اين رو « تنوع درعين وحدت » را درسراسر جلوه‌هاي عاطفي شعر او مي‌توان ديد.

            مولانا دريك سوي وجود ، جانِ جهان را مي‌بيند ودرسوي ديگر جهان را. درفاصله‌ي ميان جهان وجانِ جهان است كه انسان حضورخود را دركاينات تجربه مي‌كند.

زبان شعري غزليات شمس- ديوان شمس به لحاظ گستردگي واژگان، در ميان مجموعه‌هاي شعرِ زبان فارسي، به‌خصوص درميان آثار غزل سرايان، استثناست. اين گستردگي و تنوع ناشي از وسعت دامنه‌ي معاني مورد نظر مولانا و تغييرات اوست.

 

موسيقي شعردرغزليات شمس

موسيقي بيروني – چشم‌گيرترين وجه تمايز موسيقي درديوان شمس درموسيقي بيروني ، يعني درتنوع وپويايي اوزان عروضي اشعار آن است. شاه‌كارهاي مولوي كه زمينه‌ي اصلي ديوان كبير را تشكيل مي‌دهد داراي موسيقي يا وزن خيزايي وتندي است وموجب مي‌شود كه تحرك روح وعواطف سراينده در سراسر شعر احساس‌گردد. ازآن‌جا كه تمامي شاه‌كارهاي غزلي مولوي در وزن‌هاي خيزابي و تندي نظيرآن‌چه مثلاً در

            اي رستخيز ناگهان وي رحمت بي منتها

يا:         مرده بُدم زنده شدم گريه بُدم خنده شدم

يا:         زهي عشق ، زهي عشق كه ما راست خدايا

                        ديده مي‌شود ، سروده شده ، نيازي به آوردن شاهدنيست . درحقيقت شواهدِ خلاف، استثنايي‌اند . اين ويژگي چون با اوزان غالب درشاهكارهاي سعدي وحافظ    – كه ملايم وجويباري‌اند – سنجيده شود، نمايان مي‌گردد.

موسيقي كناري- كوشش‌هاي مولانا براي استفاده از رديف وانواع آن و قافيه و صورگوناگون آن درهيچ ديواني از ديوان‌هاي شعر فارسي سابقه ندارد. با اين‌كه گفته است : «قافيه وتفعله راگوهمه سيلاب ببر» ؛ يا :

                         قافيه انديشم ودلدارمن                     گويدم منديش جزديدارمن

                        بايد گفت كه بيش از شاعران سلف و خلف از موسيقي قافيه و رديف و اهميت آن در شعر خبر داشته و جاي‌جاي ، موسيقي كناري را فريادِ جانِ مواّج خويش ساخته است‌.

                        بسياري از غزل‌هاي او داراي رديف‌هاي بلند و پرتحرك است كه حتي گاهي قافيه درآنها به شكل سنتي حفظ نشده‌است.

 

موسيقي داخلي-اين موسيقي‌از همان قافيه‌ي دروني حاصل مي‌شود. كمترغزلي از غزل‌هاي برجسته‌ي مولانا مي‌توان يافت كه ازقافيه‌ي دروني خالي باشد. درحقيقت ، قافيه‌ي داخلي در اوزان خيزابي به سادگي جاي خودرا بازمي‌كند. دربرخي از غزل‌ها حتي به قافية داخلي مضاعف برمي‌خوريم:

يار مـــــرا غـــار مراعشق جگرخوار مـــرا      يار تويـــي غار تويـي خــواجه  نگه‌دار مرا

نوح‌ تويي روح‌تويي فاتـح  و مفتوح تويي         سينه‌ي مــشروح تويي بــردر اســرار مـــرا

نور تويي سوز تــويي دولت  منصور تويي       مرغ كُه طور تويي خـــــــسته به  منقار مرا

            درمورد ايجاد هماهنگي از راه تركيب صامت‌ها ومصوت‌ها ديوان شمس سرشار ازشواهدي است كه نشان مي‌دهد چگونه مولانا كلمات هماهنگ را به سود موسيقي شعر خود به خدمت گرفته است .

موسيقي معنوي- درنزد مولانا از آن موسيقي معنوي كه آگاهانه ازطريق صنايعي چون مراعات النظير وتضاد وطباق… پديد آيد وشاعر بدان ملتزم شود كمترنشاني هست . ليكن هرجا كه موسيقي معنوي  براي  ايفاي نقش اصل خود– گره‌زدن عناصر ساختماني شعر- فلسفه‌ي  وجودي پيدا كند، خضورش رادرغزل‌هاي مولوي مي‌توان سراغ گرفت .

            اينك نمونه‌اي ازكاربُرد موسيقي معنوي درنزد مولانا:

بازآمدم چـــون عـــيد نوتا قـــفل زنـــدان بـــشكنم

واين چرخ مردم‌خوار را،چنـــگال ودنـــدان بشكنم

هفت اخـــتربي آب را،كاين خاكيان را مي‌خورند

هم آب برآتــــش زنم،هـــم بادهـــاشان بــــشكنم

            كه درآن خاك وآب وبادو آتش را باهم آورده‌است .

            تكرار مايه‌هاي اصلي فكري ( « تم » ها ) به صورت‌هاي گوناگون ودربافت‌هاي گوناگون نيزدرغزل‌هاي مولانا ضرب خاصي پديد مي‌آورد كه ازآن به موسيقي معنوي مي‌توان تعبير كرد و همين موسيقي است كه در برخي ازشعرهاي سپيد و بي‌وزن امروزي ، موفقانه جاي وزن را گرفته است  .

 

دولت عشق

 

مرده بدم زنده شدم، گريه بدم خنده شدم

ديده‌ي سيراست مرا، جان دلير است مرا.»

گفت كه «ديوانه‌ نه‌اي، لايق  اين خانه نه‌اي.»

گفت كه«سرمست نه‌اي،‌ روكه ازين دست نه‌اي.»

گفت كه «تو كشته‌ نه‌اي، در طرب آغشته نه‌اي.»

گفت كه«تو زيرككي، مست خيالي وشكي.»

گفت كه«توشمع شدي، قبله‌ي اين جمع شدي.»

گفت كه«شيخي وسري ، پيش‌رو وراه‌بري.»

گفت كه «با بال وپري، من پروبالت ندهم.»

                        دولت عشق آمد ومن دولت پاينده شدم

زهره‌ي شيراست مرا، زُهره‌ي تابنده شدم

رفتم و ديوانه شدم، سلسله بندنده شدم

رفتم‌ و سرمست شدم وز طرب‌ آكنده شدم

پيش رخ زنده‌كنش، كشته و افكنده شدم

گول‌شدم، هول‌شدم، و زهمه بركنده‌ شدم

جمع ني‌ام، شمع ني‌‌ام، دود پراكنده شدم

شيخ ني‌ام، پيش ني‌ام، امر تو را بنده شدم

درهوس بال وپرش بي‌پر و پركنده شدم

 

 

بي‌رنگ و بي‌نشان

 

آه چه ‌بي‌رنگ وبي‌نشان كه منم

گفتي: « اسراردرميان آور.»

كي شود اين‌روانِ من ساكن؟

بحرمن غرقه گشت هم درخويش

اين جهان وآن جهان مرا مَطَلب

فارغ ازسودم وزيان ، چو عدم،

گفتم: «اي جان! توعين مايي» گفت:

گفتم: «آني» بگفت: «هاي! خموش

گفتم: «اندر زبان چودرنامد

مي‌شدم درفنا چومه بي‌پا

بانگ آمد چه مي‌دوي؟ بنگر

شمس تبريز راچو ديدم من

                        كي ببينم مرا چنان كه منم؟!

كوميان اندراين ميان كه منم؟

اين‌چنين ساكن روان كه منم

بوالعجب بحر بي‌كران كه منم!

كاين دو،‌گم شد درآن جهان كه منم

طُرفه بي‌سود وبي‌زيان كه منم!

«عين چه‌بود درين عيان كه منم»

درزبان نامده‌ست آن كه منم»

اينْتْ گوياي بي‌زبان كه منم!»

اينْتْ بي‌پاي پادوان كه منم!

درچنين ظاهرِنهان كه منم

نادره بحر و گنج وكان كه منم 

                                       (مولوي)

 

 

 

  تمرين

            پيش‌ از اين با متناقص‌نما يا پارادوكس آشنا شده‌ايد. در اين غزل آن‌ها را بيابيد.

 

سرگشته باديه

 

اي قوم به حج رفته، كجاييد، كجاييد؟

معشوق تو همسايه‌ي و ديوار به ديوار

گر صورتِ بي‌صورت معشوق ببينيد

ده‌بار از آن راه بدان خانه برفتند

آن خانه لطيف است، نشانه‌اش بگفتيد

يك‌دسته‌‌ي گل كو، اگر آن باغ بديديت؟

با‌ اين‌همه آن رنج شما گنج شما باد

           

 

 

            معشوق همين‌جاست، بياييد، بياييد

در باديه سرگشته شما در چه هواييد؟

هم خواجه وهم‌خانه وهم كعبه شماييد

يك‌بار از اين خانه براين بام برآييد

از خواجه‌ي آن خانه نشاني بنماييد

يك گوهر جان كو، اگر از بحر خداييد؟

افسوس كه برگنج شما پرده شماييد

 

 

 

جذبه‌ي حق

 

ما زبالاييم وبالا مي‌رويم

ما ازآن‌جا و ازين‌جا نيستيم

«لااله» اندرپي «الاالله» است

قل‌‌ تعالوا  آيتي است ازجذب حق

كشتي نوحيم، درطوفان روح

همچو موج ازخود برآورديم سر

راه حق تنگ است چون‌سَمُّ‌الخِياط

هين، زهمراهان ومنزل يادكن

خواند‌ه‌اي انّا اليه‌ راجعون

اخترما نيست در دور قمر

اي سخن، خاموش‌كن، با ما ميا

اي كُهِ هستيِ ما، ره را مبند

                        مازدرياييم ودريا مي‌رويم

مازبي‌جاييم وبي‌جا مي‌رويم

همچو«لا» ما هم به«الا» مي‌رويم

ما به جذبه‌ ي حق-تعالي- مي‌رويم

لاجرم بي‌دست وبي‌پا مي‌رويم

باز هم درخود تماشا مي‌رويم

ما مثال رشته، يكتا مي‌رويم

پس بدان كه هردمي ما مي‌رويم

تا بداني كه كجاها مي‌رويم

لاجرم فوقِ ثريا مي‌رويم

بين كه ما از رشك بي‌ما مي‌رويم

ما به كوهِ قاف وعنقا مي‌رويم

منبع:سایت کاووس حسن لی

معشوق همین جاست، بیایید! بیایید!

ای قوم به حج رفته، کجایید؟کجایید؟
معشوق همین جاست، بیایید! بیایید!

معشوق تو همسایه ی دیوار به دیوار
در بادیه سرگشته شما در چه هوایید؟

گر صورتِ بی صورت معشوق ببینید
هم حاجی و هم کعبه و هم خانه شمایید

صد بار ازین راه بدان خانه برفتید
یک بار ازین خانه بر این بام برآیید

گر قصد شما دیدن آن خانه ی جان است
اول رخ آیینه به صیقل بزدایید

احرام چو بستید،از آن خانه برستید
از خرقه ی ناموس به کلی بدرآیید

آن خانه لطیفست، نشان هاش مگویید
از خواجه ی آن خانه نشانی بنمایید

کو دسته ای از گل؟ اگر آن باغ بدیدید
کو گوهری از جان؟ اگر از بحر جدایید

با این همه آن رنج شما گنج شما باد
افسوس که بر گنج شما پرده شمایید

روبند گشایید ز سرپرده ی اسرار
پس خویش بدانید که سلطان،نه گدایید

گنجید نهان گشته در این توده ی پر خاک
چون قرص قمر زابر سیه باز برآیید

سلطان جهان مفخر تبریز نماید
اشکال عجائب که شما روح فزایید

از پرتو رویش دو جهان نور بیابد
تصویر عجائب به چه شیوه بنمایید؟

سه بیت فوق به نظر می رسد الحاقی باشد اما در دیوانهای چاپی غیر معتبر موجود است

گابریل گارسیا مارکز درگذشت

گابریل گارسیا مارکز درگذشت

 

گابریل گارسیا مارکز، نویسنده شهیر ادبیات آمریکای لاتین و برنده جایزه نوبل ادبیات، ساعتی پیش به دلیل بیماری درگذشت. وی که اغلب کتاب هایش به زبان فارسی نیز ترجمه شده و در میان ایرانیان از طرفداران فراوانی برخوردار است، از مدتی پیش به دلیل بیماری در بیمارستان بستری بود.

خبرگزاری‌های مختلف جهان دقایقی پیش خبر فوت گابریل گارسیا مارکز را مخابره کردند. وی که ۸۷ سال داشت، در شهر مکزیکو سیتی درگذشته است. وضع جسمانی وی از مدتی پیش وخیم گزارش شده بود و وی در بیمارستان بستری بود. 

گابریل گارسیا مارکز در تاریخ ششم مارس ۱۹۲۷ در دهکده آرکاتاکا در در منطقه سانتامارا در کلمبیا به دنیا آمد و در طول حیاتش به عنوان یک رمان نویس، روزنامه نگار، ناشر و فعال سیاسی شناخته می‌شد. او بین مردم کشورهای آمریکای لاتین با نام «گابو» یا «گابیتو» مشهور بود و پس از درگیری با رییس دولت کلمبیا و تحت تعقیب قرار گرفتنش در مکزیک زندگی می‌کرد. 

او در سال ۱۹۴۱ اولین نوشته‌هایش را در روزنامه‌ای به نام Juventude که مخصوص شاگردان دبیرستانی بود منتشر کرد و در سال ۱۹۴۷ به تحصیل رشتهٔ حقوق در دانشگاه بوگوتا پرداخت و همزمان با روزنامه آزادیخواه ال‌اسپکتادور به همکاری پرداخت. در همین روزنامه بود که گزارش داستانی «سرگذشت یک غریق» را بصورت پاورقی چاپ کرد. 

در سال ۱۹۵۴ به عنوان خبرنگار ال‌اسپکتادور به رم و در سال ۱۹۵۵ پس از بسته شدن روزنامه‌اش به پاریس رفت. در سفری کوتاه به کلمبیا در سال ۱۹۵۸ با نامزدش مرسدس بارکاپاردو ازدواج کرد. در سال‌های بین ۱۹۵۵ تا ۱۹۶۱ به چند کشور بلوک شرق و اروپایی سفر کرد و در سال ۱۹۶۱ برای زندگی به مکزیک رفت. 

در سال ۱۹۶۵ شروع به نوشتن رمان صد سال تنهایی کرد و آن را در سال ۱۹۶۷ به پایان رساند. صد سال تنهایی در بوینس آیرس منتشر شد و به موفقیتی بزرگ و چشمگیر رسید و به عقیدهٔ اکثر منتقدان شاهکار او به شمار می‌رود. او در سال ۱۹۸۲ برای این رمان، برندهٔ جایزه نوبل ادبیات شد. 

در سال ۱۹۷۰ کتاب سرگذشت یک غریق را در بارسلون چاپ کرد و در‌‌ همان سال، به وی پیشنهاد سفارت کلمبیا در اسپانیا داده شد که وی این پیشنهاد را رد کرد و یک سفر طولانی به مدت ۲ سال را در کشورهای کارائیب آغاز کرد. مارکز در طول این مدت کتاب «داستان باورنکردنی و غم‌انگیز ارندیرای ساده‌دل و مادربزرگ سنگدل‌اش» را نوشت که جایزه «رومولوگایه گوس» بهترین رمان را بدست آورد. وی سپس دوباره به اسپانیا برگشت تا روی دیکتاتوری فرانکو از نزدیک مطالعه کند که حاصل این تجربه، رمان پاییز پدرسالار بود. 

مارکز اوایل دهه ۸۰ به کلمبیا برگشت ولی با تهدید ارتش کلمبیا دوباره به همراه همسر و دو فرزندش برای زندگی به مکزیک رفت. او در سال ۱۹۹۹ رسماً مرد سال آمریکای لاتین شناخته شد و در سال ۲۰۰۰ مردم کلمبیا با ارسال طومارهایی خواستار پذیرش ریاست جمهوری کلمبیا توسط مارکز شدند که وی نپذیرفت. 

مارکز یکی از نویسندگان پیشگام سبک ادبی رئالیسم جادویی بود، اگرچه تمام آثارش را نمی‌توان در این سبک طبقه‌بندی کرد. در سال ۱۹۹۹، مارکز به سرطان غدد لنفاوی مبتلا شد؛ اما پس از انجام مراحل درمانی در لس آنجلس، توانست بهبود پیدا کند. پس از آن بود که وی تمام وقت خود را صرف نوشتن کتاب خاطراتش کرد که در سال ۲۰۰۲ با عنوان «زنده‌ام تا روایت کنم» منتشر شد. اما در سال ۲۰۱۲، اعلام شد که مارکز به آلزایمر مبتلا شده و توان داستان نویسی را از دست داده است. در ‌‌نهایت، وی پس از یک دوره بستری شدن در بیمارستان، ساعتی پیش در مکزیکو سیتی درگذشت.
منبع/تابناک
 

 

 

.کتایون خوانساری همسر دوم استادشجریان.نکته مهم پدر با پسرش باجناق هم است

عبرت نیوز: استاد شجریان در مهر ماه سال 1319 بدنبا آمد و 21 ساله بود که ازدواج کرد، استاد می‌گوید: « با دختری بنام فرخنده گل افشان ازدواج کردم که او هم معلم دبستان بود، همسرم خیلی با من همراه بود و با کمک او برمشکلات مالی یک زندگی بسیار محقر پیروز شدیم. عقدکنانم با «فرخنده گل‌افشان» در ۲۱ مهرماه سال ۱۳۴۰ بود و در ۲۰ مردادماه سال ۱۳۴۱ ازدواج‌‌مان را در مشهد جشن گرفتیم، زندگی خانوادگی که حاصل آن سه دختر و یک پسر بود…پس از ازدواج، استاد ازبخش رادکان به روستای شاه‌آباد مشهد به عنوان مدیر دبستان شاه‌آباد مشغول به کارشد.

 

 

همایون شجریان و مادرش خانم فرخنده گل افشان همسر نخست شجریان

دختر بزرگش «راحله» در مهرماه سال ۱۳۴۲ در مشهد به دنیا آمد، دومین دخترش افسانه در اردیبهشت سال 

ادامه نوشته

باز این چه شورش است که در خلق عالم است.به مناسبت شهادت سالار شهیدان امام حسین(ع))

باز این چه شورش است که در خلق عالم است

 
محتشم کاشانی
 

باز این چه شورش است که در خلق عالم است

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین

بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است

این صبح تیره باز دمید از کجا کزو

کار جهان و خلق جهان جمله در هم است

گویا طلوع می‌کند از مغرب آفتاب

کاشوب در تمامی ذرات عالم است

گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست

این رستخیز عام که نامش محرم است

در بارگاه قدس که جای ملال نیست

سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است

جن و ملک بر آدمیان نوحه می‌کنند

گویا عزای اشرف اولاد آدم است

خورشید آسمان و زمین نور مشرقین //پروردهٔ کنار رسول خدا حسین

کشتی شکست خوردهٔ طوفان کربلا

در خاک و خون طپیده میدان کربلا

گر چشم روزگار بر او زار می‌گریست

خون می‌گذشت از سر ایوان کربلا

نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک

زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا

از آب هم مضایقه کردند کوفیان

خوش داشتند حرمت مهمان کربلا

بودند دیو و دد همه سیراب و می‌مکید

خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا

زان تشنگان هنوز به عیوق می‌رسد

فریاد العطش ز بیابان کربلا

آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم

کردند رو به خیمهٔ سلطان کربلا

آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد//کز خوف خصم در حرم افغان بلند شد

کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی

وین خرگه بلند ستون بی‌ستون شدی

کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه

سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی

کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیت

یک شعلهٔ برق خرمن گردون دون شدی

کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان

سیماب‌وار گوی زمین بی‌سکون شدی

کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک

جان جهانیان همه از تن برون شدی

کاش آن زمان که کشتی آل نبی شکست

عالم تمام غرقه دریای خون شدی

گر انتقام آن نفتادی بروز حشر

با این عمل معاملهٔ دهر چون شدی

آل نبی چو دست تظلم برآورند

ارکان عرش را به تلاطم درآورند

برخوان غم چو عالمیان را صلا زدند

اول صلا به سلسلهٔ انبیا زدند

نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپید

زان ضربتی که بر سر شیر خدا زدند

آن در که جبرئیل امین بود خادمش

اهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند

پس آتشی ز اخگر الماس ریزه‌ها

افروختند و در حسن مجتبی زدند

وانگه سرادقی که ملک محرمش نبود

کندند از مدینه و در کربلا زدند

وز تیشهٔ ستیزه در آن دشت کوفیان

بس نخلها ز گلشن آل عبا زدند

پس ضربتی کزان جگر مصطفی درید

بر حلق تشنهٔ خلف مرتضی زدند

اهل حرم دریده گریبان گشوده مو

فریاد بر در حرم کبریا زدند

روح‌الامین نهاده به زانو سر حجاب//تاریک شد ز دیدن آن چشم آفتاب

چون خون ز حلق تشنهٔ او بر زمین رسید

جوش از زمین بذروه عرش برین رسید

نزدیک شد که خانهٔ ایمان شود خراب

از بس شکستها که به ارکان دین رسید

نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند

طوفان به آسمان ز غبار زمین رسید

باد آن غبار چون به مزار نبی رساند

گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید

یکباره جامه در خم گردون به نیل زد

چون این خبر به عیسی گردون نشین رسید

پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش

از انبیا به حضرت روح‌الامین رسید

کرد این خیال وهم غلط کار، کان غبار

تا دامن جلال جهان آفرین رسید

هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال/او در دلست و هیچ دلی نیست بی‌ملال

ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند

یک باره بر جریدهٔ رحمت قلم زنند

ترسم کزین گناه شفیعان روز حشر

دارند شرم کز گنه خلق دم زنند

دست عتاب حق به در آید ز آستین

چون اهل بیت دست در اهل ستم زنند

آه از دمی که با کفن خونچکان ز خاک

آل علی چو شعلهٔ آتش علم زنند

فریاد از آن زمان که جوانان اهل بیت

گلگون کفن به عرصهٔ محشر قدم زنند

جمعی که زد بهم صفشان شور کربلا

در حشر صف زنان صف محشر بهم زنند

از صاحب حرم چه توقع کنند باز

آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند

پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل//شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل

روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار

خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار

موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه

ابری به بارش آمد و بگریست زار زار

گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن

گفتی فتاد از حرکت چرخ بی‌قرار

عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر

افتاد در گمان که قیامت شد آشکار

آن خیمه‌ای که گیسوی حورش طناب بود

شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار

جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل

گشتند بی‌عماری و محمل شتر سوار

با آن که سر زد آن عمل از امت نبی

روح‌الامین ز روح نبی گشت شرمسار

وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد//نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد

بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد

شور و نشور و واهمه را در گمان فتاد

هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند

هم گریه بر ملایک هفت آسمان فتاد

هرجا که بود آهوئی از دشت پا کشید

هرجا که بود طایری از آشیان فتاد

شد وحشتی که شور قیامت ز یاد رفت

چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد

هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد

بر زخمهای کاری تیغ و سنان فتاد

ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان

بر پیکر شریف امام زمان فتاد

بی‌اختیار نعرهٔ هذا حسین او

سر زد چنانکه آتش از او در جهان فتاد

پس با زبان پر گله آن بضعةالرسول//رو در مدینه کرد که یا ایهاالرسول

این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توست

وین صید دست و پا زده در خون حسین توست

این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی

دود از زمین رسانده به گردون حسین توست

این ماهی فتاده به دریای خون که هست

زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست

این غرقه محیط شهادت که روی دشت

از موج خون او شده گلگون حسین توست

این خشک لب فتاده دور از لب فرات

کز خون او زمین شده جیحون حسین توست

این شاه کم سپاه که با خیل اشگ و آه

خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست

این قالب طپان که چنین مانده بر زمین

شاه شهید ناشده مدفون حسین توست

چون روی در بقیع به زهرا خطاب کرد//وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد

کای مونس شکسته دلان حال ما ببین

ما را غریب و بی‌کس و بی‌آشنا ببین

اولاد خویش را که شفیعان محشرند

در ورطهٔ عقوبت اهل جفا ببین

در خلد بر حجاب دو کون آستین فشان

واندر جهان مصیبت ما بر ملا ببین

نی نی ورا چو ابر خروشان به کربلا

طغیان سیل فتنه و موج بلا ببین

تنهای کشتگان همه در خاک و خون نگر

سرهای سروران همه بر نیزه‌ها ببین

آن سر که بود بر سر دوش نبی مدام

یک نیزه‌اش ز دوش مخالف جدا ببین

آن تن که بود پرورشش در کنار تو

غلطان به خاک معرکهٔ کربلا ببین

یا بضعةالرسول ز ابن زیاد داد//کو خاک اهل بیت رسالت به باد داد

خاموش محتشم که دل سنگ آب شد

بنیاد صبر و خانهٔ طاقت خراب شد

خاموش محتشم که از این حرف سوزناک

مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد

خاموش محتشم که از این شعر خونچکان

در دیده اشگ مستمعان خون ناب شد

خاموش محتشم که از این نظم گریه‌خیز

روی زمین به اشگ جگرگون کباب شد

خاموش محتشم که فلک بس که خون گریست

دریا هزار مرتبه گلگون حباب شد

خاموش محتشم که بسوز تو آفتاب

از آه سرد ماتمیان ماهتاب شد

خاموش محتشم که ز ذکر غم حسین

جبریل را ز روی پیمبر حجاب شد

تا چرخ سفله بود خطائی چنین نکرد//بر هیچ آفریده جفائی چنین نکرد

ای چرخ غافلی که چه بیداد کرده‌ای

وز کین چها درین ستم آباد کرده‌ای

بر طعنت این بس است که با عترت رسول

بیداد کرده خصم و تو امداد کرده‌ای

ای زادهٔ زیاد نکرده‌ست هیچ گه

نمرود این عمل که تو شداد کرده‌ای

کام یزید داده‌ای از کشتن حسین

بنگر که را به قتل که دلشاد کرده‌ای

بهر خسی که بار درخت شقاوتست

در باغ دین چه با گل و شمشاد کرده‌ای

با دشمنان دین نتوان کرد آن چه تو

با مصطفی و حیدر و اولاد کرده‌ای

حلقی که سوده لعل لب خود نبی بر آن

آزرده‌اش به خنجر بیداد کرده‌ای

ترسم تو را دمی که به محشر برآورند//از آتش تو دود به محشر درآورند

محمدرضا شفیعی کَدکَنی

محمدرضا شفیعی کدکنی از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد   برای تأییدپذیری کامل این مقاله به منابع بیشتری نیاز است. لطفاً با توجه به شیوهٔ ویکی‌پدیا برای ارجاع به منابع با ارایهٔ منابع معتبر این مقاله را بهبود بخشید. مطالب بی‌منبع را می‌توان به چالش کشید و حذف کرد. محمدرضا شفیعی کَدکَنی زادروز ۱۹ مهر ۱۳۱۸ ۱۲ اکتبر ۱۹۳۹ ‏(۷۶ سال) کدکن، تربت حیدریه ملیت ایرانی تحصیلات دکتری زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران پیشه شاعر، استاد دانشگاه، پژوهشگر و نویسنده نقش‌های برجسته استاد دانشگاه، شاعر سبک سبک نو (سبک نیمایی) دین اسلام[نیازمند منبع] مذهب شیعه[نیازمند منبع]
محمد رضا شفیعی کَدْکَنی (زادهٔ ۱۹ مهر ۱۳۱۸ در کدکن تربت حیدریه) نویسنده و شاعر معاصر ایران است. تخلص وی در شعر م. سرشک است.
  محتویات ۱ زندگی ۲ کتاب‌ها و اشعار ۳ بررسی آثار ۴ اندیشه‌ها ۴.۱ گرایش‌های فرمالیستی ۴.۲ تاریخ‌گرایی در ادبیات ۴.۳ ریشه‌های شعر معاصر ۴.۳.۱ نظر شفیعی کدکنی دربارهٔ احمد شاملو ۵ نمونه اشعار ۶ کتاب‌شناسی ۶.۱ مجموعه اشعار ۶.۲ آثار نظری و انتقادی و تصحیح و ترجمه ۷ پانویس ۸ منابع ۹ پیوند به بیرون
  زندگی   از راست: خسرو فرشیدورد، محمد طباطبایی، سعید حمیدیان، نصرالله پورجوادی و محمدرضا شفیعی کدکنی، سمینار نگارش فارسی، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۶۱    
محمدرضا شفیعی کدکنی در نوزده مهر ۱۳۱۸ در کدکن از توابع تربت حیدریه در خراسان[۱] به دنیا آمد. شفیعی کدکنی هرگز به دبستان و دبیرستان نرفت و از آغاز کودکی نزد پدر خود (که روحانی بود) و مرحوم ادیب نیشابوری دوم به فراگیری زبان و ادبیات عرب پرداخت (در هفت سالگی تمام الفیه ابن مالک را از حفظ بود) و فقه، کلام و اصول را نزد آیت‌الله شیخ هاشم قزوینی فراگرفت. اما پس از مرگ شیخ هاشم قزوینی (معروف به فقیه آزادگان) تا آخرین مراحل درس خارج فقه را نزد آیت‌الله میلانی خواند و در این دوره با آیت الله سید علی خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی همدرس بود. او به پیشنهاد مرحوم دکتر علی اکبر فیاض در دانشگاه فردوسی مشهد نام‌نویسی کرد و در کنکور آن سال نفر اول شد و به دانشکدهٔ ادبیات رفت و مدرک کارشناسی خود را در رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه فردوسی و مدرک دکتری را نیز در همین رشته از دانشگاه تهران گرفت.
شفیعی کدکنی از سال ۱۳۴۸ تاکنون (۱۳۹۱) به درخواست دانشگاه تهران استاد دانشگاه تهران است. استاد بدیع‌الزمان فروزانفر زیر برگهٔ پیشنهاد استخدام وی نوشت «احترامی است به فضیلت او». شفیعی از جمله دوستان نزدیک مهدی اخوان ثالث شاعر خراسانی به شمار می‌رود و دلبستگی خود را به اشعار وی پنهان نمی‌کرد و او هیچ‌گاه در ۲۵ سال اخیر در هیچ محفلی اجتماعی (سخنرانی‌ها، سالن آمفی تئاتر و..). حاضر نشده و بعضی از شاگردان و طرفداران او با هم پیمان بسته‌اند که با نوشتن ۱۰۰۰ نامه از او درخواست کنند که برای سخنرانی حضور پیدا کند. تاکنون حدود ۷۵۰ نامه گردآوری شده.[نیازمند منبع]
محمدرضا شفیعی کدکنی روز پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۸ تهران را به مقصد آمریکا ترک کرد. این سفر بازتاب وسیعی در مطبوعات ایران داشت. او برای استفاده از یک فرصت مطالعاتی به مؤسسه مطالعات پیشرفتهٔ پرینستون رفت تا در باب تاریخ و تطور فرقهٔ کَرامیه تحقیق کند و پس از ۹ ماه دوری از وطن به ایران بازگشت و پس از بازگشت به ایران بر سر کرسی تدریس خود در دانشگاه تهران حاضر شد. کتاب‌ها و اشعار
شفیعی کدکنی سرودن شعر را از جوانی به شیوهٔ قدمایی آغاز کرد و پس از چندی به سبک نو مشهور به نیما یوشیج روی آورد. با انتشار دفتر شعر در کوچه باغ‌های نشابور نام‌آور شد. آثار شفیعی را می‌توان به سه گروه انتقادی و نظری و مجموعه اشعار خود وی تقسیم کرد. آثار انتقادی این نویسنده، شامل تصحیح آثار کلاسیک فارسی و نگارش مقالاتی در حوزه نظریه ادبی می‌شود، که بخشی از آن‌ها در زیر آورده شده‌اند. در میان آثار نظری شفیعی کدکنی کتاب موسیقی شعر جایگاهی ویژه دارد و در میان مجموعه اشعارش در کوچه باغ‌های نشابور آوازه بیشتری دارد. زمزمه‌ها، شبخوانی، از زبان برگ، بوی جوی مولیان، از بودن و سرودن، مثل درخت در شب باران، هزاره دوم آهوی کوهی، صور خیال در شعر فارسی، موسیقی شعر، با چراغ و آینه (در جستجوی ریشه‌های تحول شعر معاصر ایران)، تصحیح اسرارالتوحید نوشته محمدبن منور، تصحیح تاریخ نیشابور نوشته حاکم نیشابوری، تصحیح آثار عطار نیشابوری، تصحیح مختارنامه، تصحیح مصیبت‌نامه، تصحیح منطق‌الطیر، تصحیح اسرارنامه، تصحیح دیوان عطار و ترجمه آفرینش و تاریخ نیز از جمله آثار محمدرضا شفیعی کدکنی است. بررسی آثار
شفیعی کدکنی را باید در زمره شاعران اجتماعی دانست[نیازمند منبع]. او در اشعار خود تصویری از جامعه ایرانی در دههٔ ۴۰ و ۵۰ خورشیدی را بازتاب می‌دهد و با رمز و کنایه آن دوران را به خواننده نمایانده، دلبستگی و گرایش فراوان به آیین وفرهنگ ایرانی و بخصوص خراسان را نشان می‌دهد.
تصحیحات او نمونهٔ اعلای[نیازمند منبع] تصحیح انتقادی متن است، اسرارالتوحید، مصیبت‌نامه، الاهی‌نامه، منطق‌الطیر، اسرارنامه، مقامات و حالات ابوسعید، نوشته بر دریا (مقامات ابوالحسن خرقانی)، مرموزات اسدی در مرموزات داوودی، بهترین نمونه‌های تصحیح انتقادی متن در ادبیات فارسی هستند.
او از اندک محققین[نیازمند منبع] تاریخ و ادب فارسی است که به تاریخ کرامیه پرداخته و کتابی منقح در این باب فراهم کرده‌است.
کتاب‌های دیگر او مثل موسیقی شعر، صور خیال، ادوار شعر فارسی، زمینه‌های اجتماعی شعر فارسی، از جامی تا روزگار ما امروزه از کتاب‌های کلاسیک نقد ادبی محسوب می‌شوند.
او علاقه‌مند به شعر فارسی است و علاقهٔ او به عرفان و نقد ادبی هم از همین‌جا نشأت می‌گیرد.
وی در کتاب زبان شعر در نثر صوفیه آورده است که آنچه در زبان فارسی به «آن» معروف است و می‌توان آن را جوهره جمال دانست، در زبانهای دیگر وجود ندارد. او همچنین شعر فارسی را به خاطر مسئله ردیف که در هیچ زبان دیگری امکان کاربرد آن را نمی‌توان یافت، ممتاز دانسته است. شفیعی کدکنی همچنین در این کتاب شطح را نوعی شکستن تابوها معرفی نموده و شطحیات حلاج را به طور ضمنی با کتاب زایش تراژدی نیچه مقایسه کرده است که در هر دو به تجربه بیان «بیان ناپذیرها» پرداخته شده است. نکته تازه‌ای که ایشان در این زمینه بیان می‌کنند به ساختار شطح و اینکه اخباری باشد (مانند سبحانی ما اعظم شانی) یا انشایی (انالحق) و تأثیر متفاوت این دو بیان باز می‌گردد. یکی از بحث‌های جذاب این کتاب پاسخ به این سؤال است که چرا شاعران عرب به اندازه شاعران فارسی‌زبان از آیات قرآن در اشعار خود استفاده ننموده‌اند. شفیعی کدکنی محور این کتاب خود را بر این عقیده که برای بسط و درک تجربه دست نیافتنی صوفی به ناچار باید از سخنان و زبانی که به کار برده است کمک گرفت، استوار نموده است و بیان می‌کند که گاه حرکت از صوت به صورت و معنی بسیار بارز است. یکی از مثالهایی که او به آن اشاره نموده شعری است از شاعری با نام علی ابن حسین مغربی که قصیده‌ای در حالت تب و هذیان سروده بدین شکل که:
دَرَن دَرَن دَرَن دَرَن دَرَن دَبی / انا علی بی الحسین المغربی
شفیعی کدکنی در این اثر خود برای شرح مفهوم سبک‌شناسی عرفانی می‌گوید: «هر نگاه هنری به الاهیات و دین» می‌تواند ویژگی‌های اسلوبی و سبکی خاص خود را داشته باشد، که همان سبک‌شناسی عرفانی‌است. وی همچنین معتقد است که در سرتاسر تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، با دو گونه تصوف روبرو هستیم که یکی تصوف قبل از ابن عربی یا تصوف خراسانیست و دیگری تصوف بعد از ابن عربی، و این دو مکتب را بر روی مثلثی نشان می‌دهد که نقطه صعود یک ضلع آن مثنوی معنوی است و راس ضلع دیگر، ابن عربی است که به مرور با نزدیک شدن به عرفان قاجاری و قرن سیزدهم، با نزول همراه می‌شود.[۲] اندیشه‌ها گرایش‌های فرمالیستی
شفیعی کدکنی گرایشی بارز به صورتگرایی با مبانی فرمالیسم روسی دارد. کتابهای «صور خیال در شعر فارسی» و «موسیقی شعر» و «بیدل شاعر آینه‌ها» و نیز بسیاری از مقالات وی مانند «جادوی مجاورت»[۳] و «ساختار ساختارها»[۴] صبغه و بن‌مایهٔ فرمالیستی دارد. تعریف وی از شعر به «رستاخیز زبان» ترجمهٔ دیدگاه فرمالیست‌های روس است. همچنین اصطلاحات فرمالیستی «پیرنگ»، «آشنایی‌زدایی»، «عنصر مسلط» از نمونهٔ مواضع رویکرد وی به فرمالیسم است. گذشته از مقالات و کتب مذکور، شفیعی کدکنی کتابی با نام «رستاخیز کلمات» در سلسله انتشارات سخن به چاپ رسانیده که بطور اخص تمام جوانب جمال شناسیک نظریات صورتگرایان روس را مورد ارزیابی قرار داده و آنها را با نمونه‌هایی قابل فهم از ادبیات فارسی انطباق داده است. تاریخ‌گرایی در ادبیات
شفیعی کدکنی از سال‌های ۱۳۶۰ به بعد یه پژوهش در تاریخ با رویکرد تصحیح متون ادبیات عرفانی روی آورد. او معتقد است حرکت به سوی مدرنیته بدون شناخت سنت دشوار است. تاریخ‌گرایی وی هر چند پشتوانهٔ تئوریک مشخصی ندارد اما سخت پای‌بند مستندسازی با متون تاریخی است. ریشه‌های شعر معاصر
شفیعی معتقد است که تحولات شعر معاصر فارسی تابعی از متغیر ترجمه‌است. این نظرگاه بنیاد کتاب اخیر وی «با چراغ و آینه، در جستجوی ریشه‌های تحول شعر معاصر ایران» را شکل داده‌است. برخی دیدگاههای وی در این کتاب مورد انتقاد برخی از منتقدان قرار گرفته است[۵] نظر شفیعی کدکنی دربارهٔ احمد شاملو
محمدرضا شفیعی کدکنی در کتاب با چراغ و آینه؛ در جستجوی ریشه‌های تحول شعر معاصر ایران نظر خود را دربارهٔ احمد شاملو چنین بیان می‌کند:
«حق این است که شاملو را برای نسل جوان امروز باید «تجزیه» و «تحلیل» کرد. ممکن است در این تجزیه خیلی از محسنات او تبدیل به نقاط ضعف شود، ولی به هر حال از این کار گزیری نیست. این کار را آیندگان با بی رحمی خواهند کرد. اگر جوانان امروز بدانند که شخصیت ادبی آقای شاملو چگونه تشکیل شده‌است، هرگز این‌گونه عمر خود را صرف شعر، آن هم شعر این‌طوری – که در روزنامه‌ها می‌بینیم – نخواهند کرد. تو بهتر از هر کسی می‌دانی که آنچه ا. بامداد یا احمد شاملو را می‌سازد اگر به صد جزء تقسیم شود، پنجاه تا شصت درصدش ربطی به شعر ندارد».[۶] نمونه اشعار شعر «سفر به خیر» از مجموعه در کوچه باغ‌های نشابور:
به کجا چنین شتابان؟ گون از نسیم پرسید
- دل من گرفته زین جا هوس سفر نداریز غبار این بیابان؟- همه آرزویم اماچه کنم که بسته پایم
به کجا چنین شتابان؟ - به هر آن کجا که باشدبه جز این سرا، سرایم- سفرت به خیر اما تو و دوستی، خدا راچو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتیبه شکوفه‌ها، به بارانبرسان سلام ما را شعر دیگری از وی:
پیش از شما / به سان شما / بی‌شمارها / با تار عنکبوت / نوشتند روی باد / کین دولت خجستهٔ جاوید زنده باد. یکی از اشعار وی:
آخرین برگ سفرنامه باران این است که زمین چرکین است[۷] و شعری دیگر از او: چه بهاری‌ست خدا را که درین دشت ملال   لاله‌ها آینهٔ خون سیاووشانند کتاب‌شناسی مجموعه اشعار ۱۳۴۴ - زمزمه‌ها ۱۳۴۴ - شبخوانی ۱۳۴۷ - از زبان برگ ۱۳۵۰ - درکوچه باغ‌های نیشابور ۱۳۵۶ - بوی جوی مولیان ۱۳۵۶ - از بودن و سرودن ۱۳۵۶ - مثل درخت در شب باران ۱۳۶۷ - هزاره دوم آهوی کوهی آثار نظری و انتقادی و تصحیح و ترجمه ۱. صور خیال در شعر فارسی ۲. موسیقی شعر ۳. تصحیح اسرارالتوحید نوشتهٔ محمد بن منور بن ابی‌سعد بن ابی‌طاهر بن ابی‌سعید میهنی ۴. تصحیح تاریخ نیشابور نوشتهٔ حاکم نیشابوری ۵. از مجموعهٔ آثار فریدالدین عطار نیشابوری، انتشارات سخن: مقدمه، تصحیح و تعلیقات مختارنامه مقدمه، تصحیح و تعلیقات مصیبت‌نامه مقدمه، تصحیح و تعلیقات منطق‌الطیر مقدمه، تصحیح و تعلیقات اسرارنامه مقدمه، تصحیح و تعلیقات الهی‌نامه مقدمه، تصحیح و تعلیقات دیوان عطار (هنوز به چاپ نرسیده‌است) مقدمه، تصحیح و تعلیقات تذکرةالاولیاء (هنوز به چاپ نرسیده‌است) ۶. مقدمه، ترجمه و تعلیقات بر آفرینش و تاریخ از طاهربن مطهربن مقدسی در دو جلد، نشر آگاه ۷. مفلس کیمیافروش دربارهٔ شعر انوری، انتشارت سخن ۸. زبور پارسی نگاهی به زندگی و غزل‌های عطار، نشر آگاه ۹. تازیانه‌های سلوک در بارهٔ قصاید سنایی، نشر آگاه ۱۰. در اقلیم روشنایی تفسیر چند غزل حکیم سنایی، نشر آگاه ۱۱. شاعر آیینه‌ها بررسی سبک هندی و شعر بیدل دهلوی، نشر آگاه ۱۲. آن سوی حرف و صوت گزیدهٔ اسرارالتوحید، انتشارات سخن ۱۳. از مجموعهٔ میراث عرفانی ایران، انتشارات سخن: دفتر روشنایی (دربارهٔ بایزید بسطامی) نوشته بر دریا (دربارهٔ ابوالحسن خرقانی) چشیدن طعم وقت (دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر) در هرگز و همیشهٔ انسان (دربارهٔ خواجه عبدالله انصاری) درویش ستیهنده (دربارهٔ شیخ جام ژنده‌پیل) زبان شعر در نثر صوفیه درآمدی به سبک‌شناسی نگاه عرفانی ۱۴. مقدمه، تصحیح و تعلیقات برحالات و سخنان ابوسعید تألیف جمال‌الدین ابوروح لطف‌الله بن ابی‌سعید بن ابی‌سعد، انتشارات سخن ۱۵. ادوار شعر فارسی از مشروطه تا سقوط سلطنت، انتشارات سخن ۱۶. زمینهٔ اجتماعی شعر فارسی، انتشارات اختران ۸۶ ۱۷. قلندریه در تاریخ دگردیسی‌های یک ایدئولوژی، انتشارات سخن ۸۶ ۱۸. ترجمهٔ تصوف اسلامی و رابطهٔ انسان و خدا، نوشتهٔ رینولد نیکلسون نشر سخن ۱۹. تصحیح غزلیات شمس تبریز انتشارات سخن ۸۸ ۲۰. مقدمه‌نویسی و انتشار تصویر نسخه خطی منظومهٔ علی‌نامه، انتشارات میراث مکتوب ۸۸ ۲۱. مقدمهٔ تحلیلی و تعلیقات بر دیوان قائمیات، نویافته‌ترین دیوان شعری مذهب اسماعیلیه، به تصحیح دکتر جلال بدخشانی، انتشارات میراث مکتوب ۲۲. با چراغ و آینه در جستجوی ریشه‌های تحول شعر معاصر ایران، انتشارات سخن، ۹۱ ۲۳. حالات و مقامات م. امید (مهدی اخوان ثالث)، انتشارات سخن، ۹۱ ۲۴. شاعری در هجوم منتقدان، نقد ادبی در سبک هندی پیرامون شعر حزین لاهیجی، نشر آگه، ۱۳۷۵ ۲۵. مقدمه، تصحیح و تعلیقات مرموزات اسدی در مزمورات داودی از نجم‌الدین رازی، انتشارات سخن ۲۶. رستاخیز کلمات درس‌گفتارهایی دربارهٔ تئوری فرمالیسم روسی، انتشارات سخن، ۹۲ ۲۷. گزیدهٔ غزلیات شمس، ناشر: شرکت سهامی کتاب‌های جیبی با همکاری مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر ۲۸. ترجمهٔ آوازهای سندباد سرودهٔ عبدالوهاب البیاتی، انتشارات نیل، ۱۳۴۸[۸] ۲۹. شعر معاصر عرب انتشارات سخن پانویس   کدکن، میراث دار ایران کهن روزنامه اعتماد ملی شفیعی کدکنی، محمدرضا، زبان شعر در نثر صوفیه، درآمدی به سبک‌شناسی نگاه عرفانی، سخن، تهران، ۱۳۹۲ http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/14547/20/text http://www.ensani.ir/fa/content/261270/default.aspx http://www.bbc.co.uk/persian/arts/2012/06/120615_l06_books_fs_kadkani_new_book_poem_iran.shtml با چراغ و آینه؛ در جستجوی ریشه‌های تحول شعر معاصر ایران، نوشته محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، نشر سخن، ۱۳۹۰، ص ۵۲۶ شفیعی کدکنی، محمدرضا، هزاره دوم آهوی کوهی، سخن، تهران، ۱۳۷۶ سایت کتابخانهٔ ملی مشخصات کتاب آوازهای سندباد منابع درگاه ادبیات فارسی مجموعه‌ای از گفتاوردهای مربوط به محمدرضا شفیعی کدکنی در ویکی‌گفتاورد موجود است. درباره شفیعی کدکنی در سایت خبرگزاری میراث فرهنگی درباره شفیعی کدکنی در سایت آفتاب ادبیات فارسی (۲)-کتاب درسی دبیرستان-، دفتر برنامه ریزی و تألیف کتب درسی، شرکت چاپ افست ISBN 964-05-0327-4 خبرگزاری مهر به تاریخ ۲۰ فروردین ۱۳۸۵ شفیعی کدکنی، محمدرضا، هزاره دوم آهوی کوهی، سخن، تهران، ۱۳۷۶ شفیعی کدکنی، محمد رضا، زبان شعر در نثر صوفیه، سخن، تهران، ۱۳۹۲ پیوند به بیرون اشعار محمدرضا شفیعی کدکنی فهرست کتاب‌های محمدرضا شفیعی کدکنی|سایت خانهٔ کتاب نوشتن سروده‌های شفیعی کدکنی روی دیواری در لیدن (هلند) (ویدئو و عکس) [نمایش] ن ب و ادبیات فارسی داده‌های کتابخانه‌ای WorldCat VIAF: 172636015 LCCN: n82057778 ISNI: 0000 0001 2137 7606 GND: 124803040 SUDOC: 112301649 NLA: 41568148 رده‌ها: استادان گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران افراد زنده تاریخ‌نگاران اهل نیشابور دارندگان سمت استاد در دانشگاه‌های ایران دانش‌آموختگان دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران دانش‌آموختگان دانشگاه فردوسی مشهد زادگان ۱۳۱۸ زادگان ۱۹۳۹ (میلادی) شاعران اهل ایران شاعران اهل نیشابور شاعران شیعه عرفان‌پژوهان اهل ایران متخصصان ادبیات فارسی مترجمان اهل ایران مصححان اهل ایران مقاله‌نویسان اهل ایران منتقدان ادبی اهل ایران مولوی‌شناسان اهل ایران نویسندگان اهل ایران لغت‌شناسان اهل ایران   منوی ناوبری ورود ایجاد حساب کاربری بحث مقاله   بیشتر نمایش تاریخچه ویرایش خواندن   صفحهٔ اصلی رویدادهای کنونی مقالهٔ تصادفی اهدا همکاری تغییرات اخیر ویکی‌نویس شوید! راهنما تماس با ویکی‌پدیا نسخه‌برداری ایجاد کتاب دریافت به‌صورت PDF نسخهٔ قابل چاپ ابزارها پیوندها به این صفحه تغییرات مرتبط بارگذاری پرونده صفحه‌های ویژه پیوند پایدار اطلاعات صفحه آیتم ویکی‌داده یادکرد پیوند این مقاله به زبان‌های دیگر العربية کوردیی ناوەندی Deutsch English Esperanto Español Français Nederlands ویرایش پیوندها این صفحه آخرین‌بار در ‏۱۶ اکتبر ۲۰۱۵ ساعت ‏۱۸:۳۲ تغییر یافته‌است.