آقا اجازه!//نامه ی یکی ازبهترین شاگردان دبیرستانی وفیلسوف این زمان ابراهیم محمدی-


سلام
آقا اجازه!
 
 
آقا! نمی د انم چگونه آغاز کنم فقط همین می دانم هرچه  بگویم و بنویسم زیره به کرمان بردن است فقط می دانم هنوز آهنگ  درس کلاس ادبیات سال چهارم دبیرستان شهید مصطفی خمینی میمه در گوشم زمزمه می شود و این نه تنها من بلکه هر کس آن کلاس را درک کرده است می داند و باز گو می کند جناب آقای نظری نمی خواهم از واژه استاد برایتان استفاده کنم چون احساس می کنم دورمان می کند  آری واژه معلم ادبیات برایم خوش آهنگ تر است و آن حس نوستالیژیکم را بهتر به وجد می آورد اما فقط ادیبات نبود اگر یادتان باشد فلسفه منطق هم تدریس می کردید و هنوز نوشته ای که  پای نمره 20در درس فلسفه سال سوم دبرستانم نوشته اید را به یاد دارم  که نوشتید ذهن فلسفی شما را می پسندم و هنوز من به فلسفه علاقه دار م و احساس توانایی می کنم و در کنکور سراسری سال 84من نود و سه درصد ادبیات خط زدم و آن را مدیون تدریس پر جذبه شما بودم ما حق استادی و شاگردی از شما تشکر می کنیم و همیشه شما را به یاد داریم این را می توانم از طرف قاطبه دانش آموزان آن سال ها بگویم
هرچند بی ادبی است می خواهم با آن ذوق سرشار ادبی خویش برایم بنویسی و من این شعر را که زمانی در دانشگاه بودم درپایان جواب نامه ای که برایم نوشته بودی و هنوز آن دستخط رادارم تقدیم می کنم
 
حال خونین دلان که گوید باز
و از فلک خون خم که جوید باز
شرمش از چشم می پرستان باد
نرگس مست اگر بروید باز
جز فلاطون خم نشین شراب
سر حکمت به ما که گوید باز
هر که چون لاله کاسه گردان شد
زین جفا رخ به خون بشوید باز
نگشاید دلم چو غنچه اگر
ساغری از لبش نبوید باز
بس که در پرده چنگ گفت سخن
ببرش موی تا نموید باز
گرد بیت الحرام خم حافظ
گر نمیرد به سر بپوید باز
 
 
 
برایت موفقیت را آرزو دارم
شاگرد شما
ابراهیم محمدی- سال چهارم دبیرستان شهید مصطفی خمینی میمه
 
این نامه را ابراهیم محمدی مدرس دانشگاه وکارشناس ارشد فلسفه
ودانشجوی دکتری در5سال پیش برام فرستاده بود وسخن از24 سال پیش است که من دبیر درایلام شهرمیمه بودم.ونوشته درعنوان نامه

ابراهیم محمدی شاگرد سال های نه چندان دور شما در دبیرستان شهید مصطفی خمینی شهر میمه





نوع مطلب : خاطرات بزرگان ادب فارسی، بیوگرافی اساتید دانشگاه، زندگینامه هنرمندان، 
برچسب ها : ابراهیم محمدی شاگرد سال های نه چندان دور شما در دبیرستان شهید مصطفی خمینی شهر میمه،
لینک های مرتبط : میمه (بخش سراب میمه استان ایلام)،

به انتظار چشمانت شاعر شدم//حنامنتظری

میدانی چرا شاعر شدم؟

چون تو سرجایت نبودی

میان سینه ام بودی

اما کنارم نبودی

دقیقا زمانی که انتظارم شروع شد

من نیز شاعر شدم

انتظار اتفاق خوبی بود برایم

چون به انتظار چشمانت شاعر شدم

اکسیژن  صبح بخیر//حنا منتظری

بگذار تمام شهر

بدانند که صبح بخیر هایت

اکسیژن اول صبح من است

اگر صبحی نفسم بند آمد

به دنبال دکتر نروند

ترا برایم بیاورند

مبارزه بلد نبودم//حنا منتظری

مبارزه بلد نبودم

عشق تو این قدرت را به من داد


و اکنون قهرمان جهان شده ام

تمام مدالهایم را کنار گذاشته ام


هروقت آمدی بر گردنت آویزان کنم استاد

👊حنا منتظری👊