صبر در مثنوی معنوی مولانا (دفتر اول، دوم و سوم) ارائه شده در نخستین همایش ملی اخلاق و عرفان در ادب ف

صبر در مثنوی معنوی مولانا (دفتر اول، دوم و سوم) ارائه شده در نخستین همایش ملی اخلاق و عرفان در ادب فارسی (1397)

دکتراحمدرضا نظری چروده

صبر مقام پنجم از مقامات عرفانی است، پیوسته نیک فرجام است و گنج و ظفر به بار می آورد. درواقع، صبر کردن بر سختی ها، اگرچه جنبه ی مادی و نفسانی زندگی را نابود می کند، اما انسان با آن به معنویت و حقیقت دست می یازد. خداوند در آیات متعددی از قرآن کریم، درباره ی این مقام سخن گفته، بندگان مومن خویش را به داشتن صبر دعوت نموده است. در احادیث نبویص و ایمه ی اطهارع نیز صبر، کلید گشایش کارها دانسته شده است. درمقاله ی حاضر، اهمیت و نقش صبر در سلوک عرفانی از دیدگاه مولانا در سه دفتر نخست مثنوی، مورد بررسی قرار گرفته است. نتایج به دست آمده نشان می دهد که به زعم مولانا، صبر عبارت است از رنج ناپایدار و خلاف نفسی که منتهی به خوشی های جاودان و لذت های شگرف می شود.

کلیدواژه ها:

مقامات عرفانی ، صبر ، مولانا ، مثنوی

نویسندگان

احمدرضا نظری چروده

استادیاردانشگاه

معصومه نظری چروده

استادیاردانشگاه آزاد آستارا

صبر در مثنوی معنوی مولانا ( دفتر چهارم و پنجم و ششم ) ارائه شده در اولین کنفرانس ملی مهندسی کامپیوتر

صبر در مثنوی معنوی مولانا ( دفتر چهارم و پنجم و ششم ) ارائه شده در اولین کنفرانس ملی مهندسی کامپیوتر، علوم کامپیوتر و فناوری اطلاعات (1395)

دکتراحمدرضانظری چروده، ناهیده میزان گیر

چکیده مقاله:

صبر در مسیر سیر و سلوک عرفانی و رفتن به سوی حق و رسیدن به قرب الهی، از اهمیت و نقش بسزایی برخوردار است. صبر که مقام پنجم از مقامات عرفانی است، پیوسته نیک فرجام است و گنج و ظفر به بار می آورد. در واقع، صبر کردن بر سختی ها، اگرچه جنبه های مادی و نفسانی زندگی را نابود می کند، اما انسان با آن به معنویت و حقیقت دست می یازد. خداوند در آیات متعددی از قرآن کریم، درباره ی این مقام سخن گفته، بندگان مؤمن خویش را به داشتن صبر دعوت نموده است. در احادیث نبوی (ص) و ائمه ی اطهار (ع) نیز صبر، کلید گشایش کارها دانسته شده است. مولانا علاوه بر این به نوع دیگری از صبر والای عارفان اشاره می کند و آن حلم است که انعکاسی از حلم الهی است و از صفات پیامبران و نیکان خاص خدا محسوب می گردد. مولانا حلم را از صبر که فروخوردن کظم (خشم) است، بهتر می داند، زیرا صبر فروخوردن خشم است و جنبه تکلیف دارد و حال آنکه حلم توأم با آرامش و سکینت روحی است و سخن آخر، مولانا تأکید زیادی به حلم و کیمیاگری آن دارد.

توکل در مثنوی معنوی دفتر چهارم و پنجم و ششم    نخستین همایش ملی علوم اسلامی حقوق و مدیریت

توکل در مثنوی معنوی دفتر چهارم و پنجم و ششم.دکتراحمدرضانظری چروده

چکیده مقاله:

توکل در اصطلاح صوفیان ، عبارت از واگذاردن امور است به خداوند و تکیه کردن بر او و آرام گرفتن دل بر او در همه حال آن سان که جنید گفت : توکل ، اعتماد دل است بر خدای توانا در همه احوال. نظر کلی مولانا در باب توکل ایناست که سعی بنده چون در طول مشیت الهی است، معارض با توکل نیست. همچنین از منظر مولانا تکیه بر عقل به تنهایی کارساز » زیرکی بفروش و حیرانی بجز « در مصراع » زیرکی « جزئی و تدبیر ناقص انسان که با تعبیری چوننیست. بدین جهت لزوم بر توکل را ضرورت می داند. به زعم مولانا، عاقبت انسانها معلوم نیست. این که بالاخره چهکسی مورد عنایت حق قرار میگیرد؟ پس انسان تا جایی که میتواند، باید جهد و کوشش کند اما این کار و تلاشش رابا اتکاء به حق انجام بدهد؛ یعنی همان توکل و اعتمادی که با همهی اعتبارش از بنده سلب مسئولیت نمیکند

کلیدواژه ها:

توکل ، مولانا ، مثنوی معنوی ، جهد و تلاش

نویسندگان

دکتراحمدرضا نظری چروده

استادیار دانشگاه سال انتشار: 1395

ناهیده میزان گیر

دانش آموخته کارشناسی ارشدزبان وادبیات فارسی

بررسی استعاره و مقایسه آن در اشعار پروین اعتصامی و محمدعلی بهمنی /احمدرضانظری چروده/زهره نصر رمزی


بررسی استعاره و مقایسه آن در اشعار پروین اعتصامی و محمدعلی بهمنی

دکتراحمدرضانظری چروده

استادیار زبان وادبیات فارسی دانشگاه

زهره نصر رمزی

دانشجوی دکتری زبان وادبیات فارسی



چکیده:

هدف اصلی مقاله بررسی استعاره و مقایسه آن در اشعار پروین اعتصامی و محمدعلی بهمنی می باشد. اﺳﺘﻌﺎره ﻳﻜﻲ از ﺷﺎﺧﻪﻫﺎي اﺻﻠﻲ ﺻﻮرﺧﻴﺎل، و ﻛﺎرآﻣﺪﺗﺮﻳﻦ اﺑﺰار ﺗﺨﻴل و ﺑﻪ اﺻﻄﻼح ﻧﻘّﺎﺷﻲ در ﻛﻼم اﺳﺖ، ﻛﻪ در ﻣﻔﻬﻮم ارﺳﻄﻮﻳﻲ و ﭘﺲ از آن ﺑﻼﻏﺖ اﺳﻼﻣﻲ، ﺑﻪ ﺟﺎﻧﺸﻴﻨﻲ واژهﻫﺎ و اﻧﺘﻘﺎل ﻳﻚ واژه ﺑﻪ واژهي دﻳﮕﺮ ﻣﺤﺪود ﻣﻲﺷﻮد، در ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺻﻮرت ﺧﻴﺎﻟﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ « ﻛﺮوﭼﻪ » ﺑﻪ آن « ﻣﻠﻜﻪي ﺗﺸﺒﻴﻬﺎت ﻣﺠﺎزي» ﻟﻘﺐ داده اﺳﺖ.زبان استعاره می‌تواند عواطف و احساسات قلبی شاعر را که زبان معمولی توان بیان آن را ندارد، با زبانی لطیف و نرم و به دور از منطق معمولی سخن بیان کند. زبان شناسان شناختی معتقدند استعاره اساساً پدیــده ای شـناختی است و نه صرفاً زبانی و آنچه در زبان ظاهر می شــود، تنـها نمـود آن پدیده شناختی محسوب می شود.

واژگان کلیدی:

استعاره، پروین اعتصامی، محمدعلی بهمنی، استعاره مُصَرَّحِه.





مقدمه:

هرگاه علاقۀ بین معنای مجازی و معنای حقیقی واژه مشابهت باشد، مجاز را «اِستعاره» گویند. مانند لفظ «شیر» به معنی مرد شجاع و چنانچه علاقه غیر از مشابهت باشد آن را مجاز مُرسَل گویند. به عبارت دیگر، «آرایه استعاره، در حقیقت نوعی مجاز است، ولی شرط آن، وجود علاقۀ مشابهت است بین معنی حقیقی و معنی مجازی. بدین ترتیب، استعاره از طرفی مجاز و از طرفی تشبیه است؛ مجازی که علاقۀ آن مشابهت باشد و تشبیهی که یکی از طرفین تشبیه را حذف کنند.آرایه استعاره مبنی بر تشبیه است. حال، هرگاه مشبه را ترک کنند و مشبهٌ­ بِه را در کلام آورند، استعاره را مُصَرَّحِه یا تَصریحیه گویند و هرگاه مشبهٌ ­بِه را ترک کنند و مشبه را ذکر کنند، آن را استعارۀ مکینه یا استعارۀ با کنایه نامند(ثروت،1389).

استعاره یا مانندگویی یک روش در فن بیان است به‌معنای به‌کاربردن یک واژه، عبارت، یا جمله به‌جای چیز دیگری براساس شباهت بین آنها. استعاره اهمیت بسیاری در شعر و ادب جهان دارد به‌طوری که شعر را کلامی مبتنی بر استعاره و اوصاف آن دانسته‌اند. اولین بار توسط ارسطو به‌عنوان گونه‌ای از تشبیه تشریح شد، می‌توان گفت استعاره همان تشبیه است که مشبه یا مشبهٌ‌به آن حذف شده باشد و گاهی وقت ها وجه شبه هم حذف شده است .( روزبه،1393)

تقسیم‌بندی استعاره:

تقسیم‌بندی از لحاظ وجود لفظ مستعار:

درصورتی‌که لفظ مستعار در کلام موجود باشد، استعاره را مصرَّحه می‌گویند، و در صورت عدم وجود آن به آن استعاره بالکنایه (مَکنیّه) می‌گویند.( دستغیب،1390)

تقسیم‌بندی از لحاظ کیفیت لفظ مستعار:

درصورتی‌که لفظ مستعار اسم باشد به آن استعاره اصلیّه و اگر فعل یا مشتقات آن باشد به آن تَبَعیّه می‌گویند.

تقسیم‌بندی استعاره از لحاظ واحد کلمه:

درصورتی‌که مستعار کلمه باشد به آن استعاره مفرده و درصورتی‌که جمله باشد به آن استعاره مرکبه یا تمثیلیّه می‌گویند. اکثر ضرب‌المثلها استعاره مرکبه هستند.

ارکان آرایه استعاره:

۱- مُستعار و آن لفظ مشبهٌ­ بِه است.

۲- مُستعارٌ مِنه و آن معنی مشبه­ٌ به است.

۳- مُستعارٌ لَه و آن معنی مشبه است.

«مُستعارٌمِنه» و «مُستعارٌلَه» را طرفین استعاره می ­نامند و صفت مشترک بین طرفین را که در تشبیه وجه شبه گویند، در اینجا «جامع» گویند. مثلاً، در مثال «شیری دیدم که تیر می­ انداخت» معنی موضوعٌ ­لَه(اصلی) لفظ شیر که حیوان درنده باشد، مستعارٌ منه است و معنی­ ای که در آن استفاده شده که مرد شجاع باشد، مستعارٌ لَه و لفظ شیر، مستعار و صفت شجاعت، جامع خواهد بود.( تقوي،1390)

استعارۀ مُصَرَّحه:

اﺳﺘﻌﺎره ي ﻣﺼﺮﺣﻪ »آن ﻋﺒﺎرت اﺳﺖ از ذﻛﺮ ﻣﺸﺒﻪ و اراده ي ﻣﺸﺒﻪ ﺑﻪ از آن« (ﺗﻘﻮي،١٨٠:١٣٦٣). ﺷﺎﻋﺮان ﻣﻌﺎﺻﺮ در روي آوردن ﺑﻪ اﺳﺘﻌﺎره ﺑﻪ ﺧﺼﻮص اﺳﺘﻌﺎرهي ﻣﺠﺮده دو اﻧﮕﻴﺰه يﺑﺴﻴﺎر ﻣﻬﻢ دارﻧﺪ؛ ﻳﻜﻲ ﺗﺤﺮﻳﻚ ﻟﺬت ﻣﺨﺎﻃﺐ از دﻳﺪن ﺷﻴﺌﻲ ﻧﻪ در ﺟﺎﻳﮕﺎه ﺧﻮد و دﻳﮕﺮ اﻳﺠﺎد ﺳﺮزﻧﺪﮔﻲ در ﺗﺼﺎوﻳﺮ ﺷﻌﺮي ﺧﻮد. ﻣﺸﺎﻫﺪه ي ﻫﺮ ﭼﻴﺰ وﻟﻮ زﻳﺒﺎ در ﺟﺎﻳﮕﺎه ﻫﻤﻴﺸﮕﻲ ﻧﻮﻋﻲ ﻳﻜﻨﻮاﺧﺘﻲ و ﻋﺎدت ﺳﺘﻴﺰي، اﻋﺠﺎب و ﻟﺬت را ﺑﻪ ﻫﻤﺮاه دارد . (ﻣﺪرﺳﻲ،1393)

مانند:

کلمۀ «شیر» در جملۀ «شیری دیدم تیر می­ انداخت» که در اینجا به معنی مرد شجاع به کار رفته است، به خاطر شباهتی که مرد شجاع در شجاعت به شیر دارد. این مثال، در اصل این گونه بوده: «مردی شجاع مانند شیر را دیدم که تیر می­ انداخت» که مشبه و ادات تشبیه و وجه ­شبه را حذف کرده و شیر را باقی گذاشته و آن را با قرینۀ تیر انداختن همراه کرده ­اند، تا دلالت کند بر این که منظور از شیر، مرد شجاع است.

***

«چادر لاژورد» در بیت زیر، استعاره از شب است:

بدان گه که خورشید برگشت زرد پدید آمد آن چادر لاژوَرد (فردوسی)

***

«نرگس» در بیت­ های زیر استعاره از چشم معشوق است:

نرگس مست نوازش­ کن مردم­دارش خون عاشق به قدح گر بخورد نوشش باد (حافظ)

خوابِ آن نرگس فَتّان تو بی چیزی نیست تابِ آن زلف پریشان تو بی چیزی نیست (حافظ)

***

«گُلِ خندان» در بیت زیر، استعاره از معشوق و «آب روان» استعاره از اشک است.

چشمۀ چشم مرا ای گُل خندان دریاب که به امید تو، خوش آب روانی دارد (حافظ)

***

استعارۀ مکنیه:

چنانکه گوینده در نفس خود، چیزی را به چیزی تشبیه کند و از ارکان آن، فقط مشبه را ذکر کرده و بعضی از لوازم و خصوصیات مشبهٌ­ بِه را برای مشبه آورد، تا دلالت کند بر این تشبیه، در اینجا، این تشبیه مُضمر(پنهان) را استعارۀ مکنیه یا استعاره با کنایه گویند. به جهت اینکه مشبه در آن مذکور نیست و در دلالت بر معنی آن، فقط به ذکر بعضی از خواص آن اکتفا شده است.( کروچه،1391)

مانند:

در بیت زیر، شاعر دین را به دیبا تشبیه کرده و «بافتن» را که از لوازم دیبا و از مقولات وجه شبه است، ذکر نموده است:

علماء جمله هرزه می ­لافند دین برپای هر کسی می­ بافند (سنایی)

***

در بیت زیر، «قضا» را به مرغی همچون کرکس و شاهباز تشبیه کرده و مشبهٌ­ به را در لفظ نیاورده است:

قضا ز آسمان چون فروهِشت پَر همه عاقلان کور گردند و کر (فردوسی)

***

در بیت زیر، در واژۀ «اجل» استعارۀ مکنیه وجود دارد:

بخندد اجل، چون تو خنجر برآری بجنبد جهان، چون تو لشکر برانی (فرخی)

***

اضافۀ استعاری:

گفتیم که آرایه استعاره زیرساخت تشبیهی دارد که مشبه ­ٌبه آن حذف شده است و مشبه آن ذکر می­ شود. حال اگر یکی از اندام­ ها یا لوازم ­مشبهٌ­ بهی که حذف شده را برای استعاره، مضاف قرار دهیم و آن را به صورت یک ترکیب اضافی بیان کنیم، این ترکیب «اضافۀ استعاری» می­ باشد. به عبارتی دیگر، در ترکیب اضافۀ استعاری، یک اندام، رفتار یا جزئی که مربوط به خود لفظ استعاره نیست، به صورت فرضی و در جایگاه «مضاف» به آن نسبت می­ دهیم و واژه ­ای که استعاره شده در نقش «مضافٌ الیه» قرار می­ گیرد.بنابراین، در اضافۀ استعاری، مضاف به صورت فرضی و در تصور ما به مضاف­ الیه نسبت داده می­ شود و در عالم واقعیت، مربوط به مضافٌ اِلَیه نیست.( قزوه،1390)

به عنوان مثال: در ترکیب «بالِ اندیشه»، اندیشه در عالم واقعیت بال ندارد، بلکه در تصور ما به صورت پرنده ­ای فرض شده و بال را به آن نسبت داده ­ایم.

نکته ­ای که باید در نظر داشت، این است که در «اضافۀ استعاری»، هیچ گاه انسان در نقش «مضافٌ اِلَیه» نیست؛ اما گاهی یکی از اندام­ ها یا رفتار او، در جایگاه «مضاف» واقع می­ شود. اگر در ترکیب اضافۀ استعاری، مضاف یکی از اندام­ ها یا رفتارهای انسان باشد، گون ه­ای تشخیص نیز ایجاد می­ شود.( شفیعی،1390)

مثال:

در این بیت، ترکیب­ های «رُخِ اندیشه» و «زلفِ سخن» اضافۀ استعاری هستند.

کس چو حافظ نگشود از رُخِ اندیشه نقاب تا سر زلفِ سخن را به قلم شانه زدند (حافظ)

ﺗﺼﻮﻳﺮﭘﺮدازي:

ﺑﻬﻤﻨﻲ ﺷﺎﻋﺮي اﺳﺖ ﻛﻪ در ﺗﺼﻮﻳﺮ ﭘﺮدازي ﺗﻮاﻧﺎﺳﺖ، وي ﺑﺮاي ﺗﺼﻮﻳﺮﺳﺎزيﻫﺎي ﺧﻮد، از ﺣﻘﺎﻳﻖ و واﻗﻌﻴت ﭘﻴﺮاﻣﻮن ﺧﻮد ﺑﺮاي ﻧﻤﺎﺑﺶ دﻗﻴﻖﺗﺮ ﻣﻀﻤﻮن ﺑﻬﺮه ﻣﻲﮔﻴﺮد. دﻧﻴﺎي ﺧﻴﺎل ﺑﻬﻤﻨﻲ، ﺳﺎده و ﺑﻲآﻻﻳﺶ اﺳﺖ و ﺑﺎ ﺗﻜﻴﻪ ﺑﺮ ﺗﺠﺮﺑﻴﺎت ﻓﺮدي در ﭘﻲ آﻓﺮﻳﻨﺶﻫﺎي ﻫﻨﺮي ﻧﻮﻳﻦ اﺳﺖ. ﺗﺼﺎوﻳﺮ ﺑﻬﻤﻨﻲ داراي ﺳﺒﻚ وﻳﮋه ي اوﺳﺖ. وي ﺗﻮاﻧﺴﺘﻪ در ﺑﺴﻴﺎري ﻣﻮارد ﺑﻪ ﻳﺎري ذﻫﻦ و زﺑﺎن ﺷﺎﻋﺮاﻧﻪ، ﺑﺴﺘﺮي ﺳﻴŽﺎلﺟﺎﻳﮕﺎﻫﻲو ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺑﺮاي ﺗﺠﻠّﻲ تخیل ﺧﻮﻳﺶ ﻓﺮاﻫﻢ ﺳﺎزد. وﻳﮋﮔﻲ ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﺗﺸﺒﻴﻬﺎت و ﺗﺼﺎوﻳﺮ آﻓﺮﻳﺪه ي ﺑﻬﻤﻨﻲ آن اﺳﺖ ﻛﻪ، ﻫﺮﭼﻨﺪ ﺑﻪ زﺑﺎن ﺳﺎده و اﻣﺮوزي ﺑﻴﺎن ﺷﺪه وﻟﻲ ﻧﻮﻳﻦ و دﻟﻨﺸﻴﻦ اﺳﺖ.( زاهدي،1390)

ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﺎ ﺗﻮﺿﻴﺤﺎت ﺑﺎﻻ، اﻛﻨﻮن ﭘﺎرهاي از ﺗﺼﺎوﻳﺮ ﺷﻌﺮي ﺑﻬﻤﻨﻲ از ﻧﻈﺮ ﮔﺬراﻧﺪه ﻣﻲﺷﻮد:

ﻧﺸﺴﺘﻪاﻧﺪ ﻣﻠﺦﻫﺎي ﺷﻚ ﺑﻪ ﺑﺮگ ﻳﻘﻴﻨﻢ ﺑﺒﻴﻦ ﭼﻪ زرد ﻣﺮا ﻣﻲﺟﻮﻧﺪ ﺳﺒﺰﺗﺮﻳﻨﻢ

(ﺑﻬﻤﻨﻲ،1394 :٤٤١)

ﭘﺮ ﻧﻘﺶﺗﺮ از ﻓﺮش دﻟﻢ ﺑﺎﻓﺘﻪاي ﻧﻴﺴﺖ از ﺑﺲ ﻛﻪ ﮔﺮه زد ﺑﻪ ﮔﺮه ﺣﻮﺻﻠﻪﻫﺎ را

(ﻫﻤﺎن:٤٣٧)

ﺳﻮز ﺳﺮدي ﻣﻲﻛﺸﺪ ﺷﻼق و ﻣﻲﭼﺮﺧﺎﻧﺪو ﻣﻦ درد را ﺣﺲ ﻣﻲﻛﻨﻢ در ﺑﻨﺪ ﺑﻨﺪ اﺳﺘﺨﻮاﻧﻢ

(ﻫﻤﺎن:٣٣٠)

ﺧﻴﺮه ﺑﺮ ﺧﺎﻛﻢ ﻛﻪ ﻣﻲﺑﻴﻨﻢ ز ﻛﺮت زﺧﻢ ﻫﺎﻳﻢ ﻣﻲﺷﻜﻮﻓﺪ ﺳﺮخ ﮔﻞﻫﺎﻳﻲ ﺷﺒﻴﻪ دوﺳﺘﺎﻧﻢ

(ﻫﻤﺎن:٣٣٠)

ﻟﺤﻈﻪﻫﺎ ﻧﻴﺶ ﺑﻪ ﺑﻠﻌﻴﺪن روﺣﻢ زده اﻧﺪ ﺷﻜﻞ آن ﺳﻴﺐ ﻛﻪ ازﺷﺎﺧﻪ ﻣﻲاﻓﺘﺪ ﺷﺪه ام

(ﻫﻤﺎن:٧٢٦)

ﺗﺼﺎوﻳﺮ ﺗﻜﺮاري ﻛﻪ رﻧﮓ و ﺑﻮي ﻛﻬﻨﻜﻲ ﺑﻪ ﺧﻮد ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻧﺸﺎﻧﻲ ﻧﻴﺴﺖ.

ﺑﻠﻜﻪ ﺑﺴﻴﺎري از اﻳﻦ ﺗﺼﺎوﻳﺮ، اﺑﺪاع ﺷﺎﻋﺮ ﻫﺴﺘﻨﺪ و ﻳﻚ ﻳﻚ ﺗﺼﺎوﻳﺮﺷﻌﺮ او ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺗﺎﺑﻠﻮﻫﺎﻳﻲ از ﺑﺮاﺑﺮدﻳﺪﮔﺎن ﺧﻮاﻧﻨﺪه ﻣﻲﮔﺬرد و ﺑﻪ اﻳﻦ ﺗﺮﺗﻴﺐ او را ﺑﻪ ﻟﺬت ﺑﻴﺶﺗﺮ و درك ﻋﻤﻴﻖﺗﺮ ﻣﻲرﺳﺎﻧﺪ. ﻣﺜﻼً در ﺑﻴﺖ اول ﺷﺎﻋﺮ ﺗﺼﻮﻳﺮ ﺗﺎزهاي از ﻧﺸﺴﺘﻦ ﻣﻠﺦ ﺷﻚ ﺑﻪ ﺑﺮگ ﻳﻘﻴﻦ اراﺋﻪ ﻣﻲدﻫﺪ و ﻣﻀﻤﻮنﻫﺎي ﺟﺪﻳﺪي ﻣﺎﻧﻨﺪ؛ »زرد ﺟﻮﻳﺪن»«اﺑﺮﻛﺮدن»«ﺳﺒﺰﺗﺮﻳﻦ« ﺑﺮ زﻳﺒﺎﻳﻲ آن اﻓﺰوده اﺳﺖ. و ﻳﺎ در ﺑﻴﺖ دوم ﻛﻪ دل را ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻓﺮﺷﻲ ﭘﺮ ﻧﻘﺶ ﺑﻪ ﺗﺼﻮﻳﺮ ﻛﺸﻴﺪه اﺳﺖ. و ﻧﻤﻮﻧﻪﻫﺎي زﻳﺒﺎي دﻳﮕﺮ ﻛﻪﻫﺮ ﻛﺪام در اﺑﻴﺎت ﺷﺎﻋﺮ ﺧﻮش ﻧﺸﺴﺘﻪاﻧﺪ.(بهمنی ،1394)

استعاره در اشعار محمدعلی بهمنی:

در اﺷﻌﺎر ﺑﻬﻤﻨﻲ، ﻋﺎﻃﻔﻪ ﻋﻤﺪهﺗﺮﻳﻦ ﻧﻴﺮوﻳﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺗﺼﻮﻳﺮ را ﺑﻪ وﺟﻮد ﻣﻲآورد و ﺑﺮ اﺳﺎس آن، ﺳﻼﻣﺖ زﺑﺎﻧﻲ ﺷﻜﻞ ﻣﻲﮔﻴﺮد، و اﻟﺒﺘﻪ ﻏﺎﻟﺐ ﺗﺼﺎوﻳﺮ ﺷﻌﺮي او ﻋﻴﻨﻲ اﺳﺖ. ﺷﺎﻋﺮ ﺑﻪ وﺳﻴﻠﻪي ﻛﻠﻤﺎت، ﺑﺎ دﻗﺖ و ﺗﺎﻣﻞ در زواﻳﺎي ﻫﺴﺘﻲ و درك ﺷﺨﺼﻲ، ﺻﺤﻨﻪﻫﺎﻳﻲ ﺧﻴﺎل اﻧﮕﻴﺰ و در ﻋﻴﻦ ﺣﺎل داﺳﺘﺎن ﮔﻮﻧﻪ ﻣﻲآﻓﺮﻳﻨﺪ و از اﻳﻦ ﻃﺮﻳﻖ ذﻫﻦ را ﺑﻪ ﺗﻜﺎﭘﻮ در درك اﻳﻦ راﺑﻄﻪ ﻫﺎي ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﻣﻲﻛﺸﺎﻧﺪ.ﺗﺼﺎوﻳﺮ اﺑﺘﻜﺎري در ﻣﺠﻤﻮﻋﻪﻫﺎي ﺷﻌﺮ ﺑﻬﻤﻨﻲ ﻛﻢ ﻧﻴﺴﺖ، ﺗﺨﻴل آزاد او زﻣﻴﻨﻪي ذﻫﻨﻲ او را ﺑﺮاي ﺑﺮﻗﺮاري ﭘﻴﻮﻧﺪﻫﺎﻳﻲ ﺧﺎص ﻣﻴﺎن اﺷﻴﺎء و اﻣﻮر ﭘﺪﻳﺪ آورده اﺳﺖ. و او از اﻳﻦ رﻫﮕﺬر ﺑﻪ ﺷﺒﺎﻫﺖﻫﺎي ﻋﺠﻴﺒﻲ ﻣﻴﺎن اﺷﻴﺎء ﻣﻲرﺳﺪ و ﺗﺼﺎوﻳﺮ زﻳﺒﺎﻳﻲ ﻣﻲآﻓﺮﻳﻨﺪ.( رجایی،1389)

«ﻋﻤﺪهﺗﺮﻳﻦ اﺑﺰارﻫﺎي ﺗﺨﻴل ﻋﺒﺎرﺗﻨﺪ از: ﻣﺠﺎز، ﺗﺸﺒﻴﻪ، اﺳﺘﻌﺎره، ﻛﻨﺎﻳﻪ، ﺗﺸﺨﻴﺺ، اﻏﺮاق، ﻧﻤﺎدﭘﺮدازي، ﺣﺲآﻣﻴﺰي و... « (روزﺑﻪ،1393) ﺗﺸﺒﻴﻪ از ﭘﺮ ﺑﺴﺎﻣﺪﺗﺮﻳﻦ ﮔﻮﻧﻪﻫﺎي ﺧﻴﺎل در اﺷﻌﺎر ﺑﻬﻤﻨﻲ اﺳﺖ.

اﺳﺘﻌﺎره :



اﺳﺘﻌﺎره در ﺷﻌﺮ ﺑﻬﻤﻨﻲ در دﺳﺘﻪﺑﻨﺪيﻫﺎي ﻣﻌﻤﻮل ﻣﺎﻧﻨﺪ: اﺳﺘﻌﺎره ي ﻣﺼﺮﺣﻪ و ﻣﻜﻨﻴﻪ ﻗﺮار ﻣﻲﮔﻴﺮد. و اﻳﻦ ﻧﻮع از اﺳﺘﻌﺎرهﻫﺎ ﺑﻪ ﺧﺼﻮص اﺳﺘﻌﺎره ي ﻣﻜﻨﻴﻪ در اﺷﻌﺎرش زﻳﺎد ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﻣﻲ ﺧﻮرد. ﺑﻬﻤﻨﻲ در اﺷﻌﺎرش ﻗﺼﺪ دارد ﺗﺎ ﺑﺎ اﺳﺘﻌﺎره ﻣﺨﺎﻃﺐ را ﻟﺤﻈﻪاي ﺑﻪ درﻧﮓ وا دارد و ﺑﻪ وﺳﻴﻠﻪي ﻫﻤﻴﻦ درﻧﮓ ﺑﺎﻋﺚ زﻳﺒﺎﻳﻲ ﺷﻌﺮ و درك ﻟﺬّت ﺷﻮد. اﻟﺒﺘﻪ ﺑﻪ ﺷﺮﻃﻲ ﻛﻪ اﻳﻦ درﻧﮓ ﺑﻪ ﻃﻮل ﻧﻴﻨﺠﺎﻣﺪ و اﻳﻦ ﺑﻪ دﺳﺖ ﻧﻤﻲآﻳﺪ ﻣﮕﺮ در ﺳﺎﻳﻪي ﺣﺴﻲ ﺑﻮدن راﺑﻄﻪي ﻣﻮﺟﻮد در اﺳﺘﻌﺎره. ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ دﻟﻴﻞ ﺳﻌﻲ ﻛﺮده اﺳﺖ، اﺳﺘﻌﺎرهﻫﺎﻳﺶ ﺑﻪ ﺣﺲ ﻧﺰدﻳﻚ ﺑﺎﺷﺪ ﺗﺎ ﺧﻮاﻧﻨﺪه ﺑﻪ راﺣﺘﻲ ﺑﺘﻮاﻧﺪ آنرا درك ﻧﻤﺎﻳﺪ.

اﺳﺘﻌﺎره ي ﻣﺼﺮﺣﻪ:

اﺳﺘﻌﺎره ي ﻣﺼﺮﺣﻪ در اﺷﻌﺎر ﺑﻬﻤﻨﻲ ﻓﺮاوان دﻳﺪه ﻣﻲﺷﻮد. ﭼﻮن ﺳﺨﻦ ﺑﻬﻤﻨﻲ، ﺳﺨﻦ دل و ﺑﻴﺎن ﻋﻮاﻃﻒ و اﺣﺴﺎﺳﺎت اﺳﺖ، ﻛﻪ ﺑﺎ اﺳﺘﻌﺎره ي ﻣﺼﺮﺣﻪ ﻣﻮﺟﺰﺗﺮ و رﺳﺎﺗﺮ ﺑﻴﺎن ﻣﻲﺷﻮد. اﻣŽﺎ ﻧﻜﺘﻪاي ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ آن اﺷﺎره ﻛﺮد، اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ؛ اﺳﺘﻌﺎرهﻫﺎي ﻣﺼﺮﺣﻪ در اﺷﻌﺎر ﺑﻬﻤﻨﻲ ﺑﺎ وﺟﻮد اﻳﻦﻛﻪ ﻣﺘﻨﻮع ﻫﺴﺘﻨﺪ، اﻣا ﻧﻮﮔﺮاﻳﻲ ﭼﻨﺪاﻧﻲ در آنﻫﺎ دﻳﺪه ﻧﻤﻲﺷﻮد. ﻧﻤﻮﻧﻪﻫﺎي اﻳﻦ اﺳﺘﻌﺎرهﻫﺎ:

ﻣﻦ و ﻫﻢ ﺑﺎﻧﮓ ﺧﺮوﺳﻲ ﻛﻪ ﻟﺐ ﺳﺮﺳﺮ دادن ﭼﺎووﺷﻲ ﻓﺮدا دارد

ﭼﻴﻨﻪي ﺷﺐ (ﺑﻬﻤﻨﻲ:١٣٩٠: ٣٦١)

ﺷﺎﻋﺮ در اﻳﻦ ﺑﻴﺖ ﺑﺎ آوردن ﺗﺮﻛﻴﺐ » ﭼﻴﻨﻪي ﺷﺐ « ﺑﻪ ﺟﺎي ﺷﺒﮕﻴﺮ، ﺷﺐ را ﺑﻪ ﺻﻮرت ﻛﺸﺘﺰاري ﮔﺴﺘﺮده در ﻃﺒﻴﻌﺖ ﭘﻴﺶ ﭼﺸﻢ آورده اﺳﺖ و » ﭼﻴﻨﻪ « ﻛﻪ اﺳﺘﻌﺎره از ﺳﭙﻴﺪه دم و ﻫﻨﮕﺎم آﻏﺎز ﺳﭙﻴﺪهي ﺳﺤﺮي اﺳﺖ، اﻃﺮاف آن را ﻓﺮاﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ.

ﻣﻲﻛﺎودم ﻣﻲﮔﻮﻳﻤﺶ: ﭼﻴﺰي از اﻳﻦ وﻳﺮان اﻳﻦ در ﻏﺒﺎر ﺧﻮﻳﺸﺘﻦ ﭼﻴﺰي از اﻳﻦ دﻧﻴﺎ ﻧﻤﻲ-

ﻧﺨﻮاﻫﻲ ﻳﺎﻓﺖ ﺧﻮاﻫﺪ (ﻫﻤﺎن:٣٦٢)

در اﻳﻦ ﺑﻴﺖ ﺷﻌﺮ وﺟﻮد ﺷﺎﻋﺮ، ﺑﻪ ﺻﻮرت وﻳﺮاﻧﻪاي ﭘﻴﺶ ﭼﺸﻢ آﻣﺪه اﺳﺖ، ﻛﻪ ﻏﺒﺎرآﻟﻮد اﺳﺖ.

در ﺗﺮﻛﻴﺐ ﺑﺎﻏﻲ ﻛﻪ ﻃﺮاوت از ﺟﺎري ﺷﺪن ﺧﻮن دارد ﺑﺎﻏﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ ﮔﻠﺒﺮﮔﺶ ﭘﺎﻳﻴﺰ ﻧﻤﻲداﻧﺪ









(ﻫﻤﺎن:٣٣٩)





در ﺗﺮﻛﻴﺐ ﺑﺎﻏﻲ ﻛﻪ ﻃﺮاوت از ﺟﺎري ﺷﺪن ﺧﻮن دارد، » ﺑﺎغ « اﺳﺘﻌﺎره از وﺟﻮد اﻧﺴﺎن ﻳﺎ ﻫﺮ



ﻣﻮﺟﻮد زﻧﺪه، زادﮔﺎه ﺷﺎﻋﺮ و ﻳﺎ اﻧﻘﻼب اﺳﺖ.















ﻣﻦ ﻛﻪ در آﻳﻨﻪ ﻛﺎوﻳﺪم و ﺑﺎور دارم

ﺣﻞ ﻻﻳﻨﺤﻞ اﻳﻦ ﮔﻤﺸﺪه ﺟﺪول ﺑﺎ اوﺳﺖ











(ﻫﻤﺎن:٤٨٨)





زﻧﺪﮔﻲ در اﻳﻨﺠﺎ ﺑﻪ زﻳﺒﺎﻳﻲ ﺑﻪ ﺻﻮرت ﺟﺪوﻟﻲ ﺑﻪ ﺗﺼﻮﻳﺮ در آﻣﺪه اﺳﺖ.

ﺣﻮ'اي ﻣﻦ! ﺑﺮ ﻣﻦ ﻣﮕﻴﺮ اﻳﻦ ﺧﻮدﺳﺘﺎﻳﻲ را



ﺗﻨﻬﺎﺗﺮ از ﻣﻦ در زﻣﻴﻦ و آﺳﻤﺎﻧﺖ آدﻣﻲ ﻧﻴﺴﺖ



ﻛﻪ



ﺑﻲﺷﻚ



(ﻫﻤﺎن:٣٨٤)



اﻣﺸﺐ

ز ﭘﺸﺖ اﺑﺮﻫﺎ ﺑﻴﺮون ﻧﻴﺎﻣﺪ ﻣﺎه



ﺑﺸﻜﻦ ﻗﺮق را ﻣﺎه ﻣﻦ ﺑﻴﺮون ﺑﻴﺎ اﻣﺸﺐ













(ﻫﻤﺎن:٣٩٣)



ﻳﺦ ﺑﺴﺘﻪام ﭼﻮن ﻗﻄﺐ آري اﻳﻦﭼﻨﻴﻦ اﺳﺖ



وﻗﺘﻲ ﻧﻤﻲﺗﺎﺑﻲ ﺗﻮ اي ﺧﻮرﺷﻴﺪ ﭘﻨﻬﺎن













(ﻫﻤﺎن:٤٠١)





ﻧﻔﺮﻳﻦ ﻧﻪ، ﺳﺆال اﺳﺖ: ﭼﻪﮔﻮﻧﻪ دﻟﺖ آﻣﺪ



ﺑﺎراﻧﻢ! اﺳﻴﺪاﻧﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ زﺧﻢ ﺑﭙﺎﺷﻲ؟ (ﻫﻤﺎن:٦٣٤)







در اﺑﻴﺎت ﺑﺎﻻ ﺣﻮ'ا»«» ﻣﺎه »« ﺧﻮرﺷﻴﺪ ﭘﻨﻬﺎن » « ﺑﺎران « ﻫﻤﮕﻲ اﺳﺘﻌﺎرهﻫﺎﻳﻲ از ﻣﻌﺸﻮق ﻫﺴﺘﻨﺪ.



ﺣﺮف

ﺑﺰن اﺑﺮ ﻣﺮا ﺑﺎز ﻛﻦ

دﻳﺮ زﻣﺎﻧﻲﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺎراﻧﻲام (ﻫﻤﺎن:٤٥٧)





در اﻳﻦ ﺑﻴﺖ ﺑﻪ زﻳﺒﺎﺋﻲ ﺷﺎﻋﺮ وﺟﻮد ﻏﻤﮕﻴﻦ ﺧﻮد و ﭼﺸﻤﺎن اﺷﻜﺒﺎرش را ﺑﻪ ﺻﻮرت اﺑﺮي ﺑﻪ ﺗﺼﻮﻳﺮ ﻛﺸﻴﺪه ﻛﻪ ﺳﺮاﺳﺮ وﺟﻮدش را ﻓﺮاﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ و آنرا ﺑﻪ ﻏﻤﻜﺪه اي ﺗﺒﺪﻳﻞ ﻛﺮده اﺳﺖ.( ثروت،1394)



دوﺳﺘﺎﻧﻲ ﻋﻤﻴـﻖ آﻣـﺪه اﻧـﺪ ﭼﻬـﺮهﻫـﺎﻳﻲ ﻛـﻪ ﻣﻴﻮهﻫﺎي رﺳﻴﺪهاي ﻛﻪ ﻫﻨﻮز ﻣﻦ ﺑﻪ ﺑـﺎغ ﻛﻤـﺎل-



ﻏـــــــــﺮق ﺷـــــــــﺎن ﺷﺪه ام ﺷــــــــــــــــــــــــﺎن ﻛــــــــــــــــــــــــﺎﻟﻢ

(ﻫﻤﺎن:٤٥٩)



ﻣﻴﻮهﻫﺎي رﺳﻴﺪه: اﺳﺘﻌﺎره از دوﺳﺘﺎن ﺷﺎﻋﺮ و اﻫﻞ ﻓﻀﻞ و ادب اﺳﺖ.



ﺗﻤﺎﺷﺎ ﻣﻲﻛﻨﻢ ﺟﺎن دادن ﺗﻦ ﭘﺎرهﻫﺎﻳﻢ را و ﻣﻲداﻧﻢ ﺑﻪ ﭘﺎﻳﺎن ﻣﻲرﺳﻢ ﺑﺎ ﻣﺼﺮع



آﺧﺮ(ﺑﻬﻤﻨﻲ،١٣٩٠:٤٤٣)



ﺑﺎ ﺗﻮ از ﺧﻮﻳﺶ ﻧﺨﻮاﻧﺪم ﻛﻪ ﻣﺠﺎﺑﺖ ﻧﻜﻨﻢ ﺧﻮاﺳﺘﻢ ﺗﺸﻨﻪي اﻳﻦ ﻛﻬﻨﻪ ﺷﺮاﺑﺖ ﻧﻜﻨﻢ



(ﻫﻤﺎن:٥٠٥)

در اﻳﻦ اﺑﻴﺎت »ﺗﻦﭘﺎرهﻫﺎ« و »ﻛﻬﻨﻪ ﺷﺮاب« اﺳﺘﻌﺎره از ﺷﻌﺮ و ﻏﺰلﻫﺎي ﺷﺎﻋﺮ اﺳﺖ.

اﻳﻦ اﺳﺘﻌﺎرهﻫﺎ ﺗﺄﻳﻴﺪ اﻳﻦ ﺣﻘﻴﻘﺖ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻬﻤﻨﻲ در ﭘﻲ اﻇﻬﺎر ﻓﻀﻞ و ﺑﺎرﻳﻚﺑﻴﻨﻲ ذﻫﻨﻲاش ﻧﺒﻮده، ﻓﻘﻂ ﺧﻮش داﺷﺘﻪ اﺳﺖ ذﻫﻨﻴﺎت ﺧﻮد را ﻣﺤﺴﻮس ﺳﺎزد. در ﺿﻤﻦ ﺑﻪ آوردن ﭘﻲدرﭘﻲ اﺳﺘﻌﺎره و ﺗﺸﺒﻴﻪ ﻣﻌﺘﻘﺪ ﻧﺒﻮده، زﻳﺮا اﻓﺮاط در ﺻﻮرﺧﻴﺎل را ﻣﺎﻧﻊ ﭘﻴﺎم رﺳﺎﻧﻲ ﺷﺎﻋﺮ ﺑﻪ ﻣﺨﺎﻃﺒﺎن ﻣﻲ داﻧﺪ و ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻲﺷﻮد ﻛﻪ اﻧﺪﻳﺸﻪﻫﺎ، ﻋﻮاﻃﻒ و ﺟﺎن ﻣﺎﻳﻪي ﺷﻌﺮ از دﺳﺘﺮس ﺧﻮاﻧﻨﺪﮔﺎن دور ﺑﻤﺎﻧﺪ.( ستاري،1388)

اﺳﺘﻌﺎره ي ﻣﻜﻨﻴﻪ:

اﺳﺘﻌﺎره ي ﻣﻜﻨﻴﻪ »ﻋﺒﺎرت از ذﻛﺮ ﻣﺸﺒﻪ و ﺗﺮك ﻣﺸﺒﻪﺑﻪ ﺑﺎ ذﻛﺮ ﺑﻌﻀﻲ از ﻟﻮازم آن ﻛﻪ ﻗﺮﻳﻨﻪي ﺗﺸﺒﻴﻪ اﺳﺖ« (ﺗﻘﻮي،1390)

اﻳﻦ ﻧﻮع از اﺳﺘﻌﺎره ﺑﻪ ﺳﻪ ﻧﻮع ﺗﻘﺴﻴﻢ ﻣﻲﺷﻮد: ا- اﻧﺴﺎنﻣﺪار(ﺗﺸﺨﻴﺺ) ٢-ﺟﺎﻧﻮرﻣﺪار ٣-ﺷﻲءﻣﺪار. اﺳﺘﻌﺎره ي ﻣﻜﻨﻴﻪ در اﺷﻌﺎر ﺑﻬﻤﻨﻲ ﺟﺎﻳﮕﺎه وﻳﮋه اي دارد و ﺑﻪ ﮔﻮﻧﻪﻫﺎي ﻣﺘﻨﻮع ﺟﻠﻮه ﻣﻲﻛﻨﺪ:

اﻟﻒ) اﻧﺴﺎنﻣﺪار(ﺗﺸﺨﻴﺺ):

ﺑﻪ اﻳﻦ ﻧﻮع از اﺳﺘﻌﺎره، آﻧﮕﺎه ﻛﻪ ﻣﺸﺒﻪﺑﻪ ﻳﺎ ﻣﺴﺘﻌﺎرﻣﻨﻪ ﻣﺤﺬوف، آدﻣﻲ و ﺑﻪ ﺗﻌﺒﻴﺮ ﻳﺎ ﻗﻮﻟﻲ دﻳﮕﺮ، ﺟﺎﻧﺪار ﺑﺎﺷﺪ، ﺗﺸﺨﻴﺺ ﻳﺎ ﺷﺨﺼﻴﺖ ﺑﺨﺸﻲ ﻳﺎ [1] ﻳﺎ »اﺳﺘﻌﺎره ي اﻧﺴﺎن ﻣﺪاراﻧﻪ« ﻣﻲﮔﻮﻳﻨﺪ. (ﻋﻠﻮيﻣﻘﺪم واﺷﺮفزاده،١٣٨١:١٢٤).

در ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺷﺨﺼﻴﺖ ﺑﺨﺸﻲ ﻳﻜﻲ از ﺷﮕﺮدﻫﺎي ﻋﺎم در ﺑﺴﻴﺎري از ﺗﻤﺜﻴﻞﻫﺎي اﺧﻼﻗﻲ و ﻓﻠﺴﻔﻲ اﺳﺖ، ﺑﺮ ﻫﻤﻴﻦ اﺳﺎس ﺑﻬﻤﻨﻲ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ روح اﻧﺴﺎﻧﻲ و ﻋﺎﻃﻔﻪ و وﻳﮋﮔﻲﻫﺎي اﻧﺴﺎﻧﻲ ﺑﺨﺸﻴﺪه اﺳﺖ. ﺑﺨﺶ ﻋﻤﺪه ي ﺷﮕﺮد ﺑﻴﺎﻧﻲ او را اﺳﺘﻌﺎره ي ﻣﻜﻨﻴﻪ و ﺗﺸﺨﻴﺺ ﺷﻜﻞ ﻣﻲدﻫﺪ. اﻳﻦ اﻣﺮ اﻗﺘﻀﺎي ﺗﻔﻜﺮ و ﺟﻬﺎنﺑﻴﻨﻲ او و ﻧﻴﺰ ﺣﺎﺻﻞ دﻧﻴﺎي ﺷﻌﺮي و ذﻫﻨﻴﺖ و ﺗﺨﻴل ﻫﻨﺮي وي اﺳﺖ.( شمیسا،1393) در اﻳﻦ ﭘﮋوﻫﺶ ﺗﺼﺎوﻳﺮ ﺗﺸﺨﻴﺼﻲ از ﺟﻬﺖ ﻛﻠﻲ ﺑﻪ دو دﺳﺘﻪي ﻓﺸﺮده و ﮔﺴﺘﺮده ﺗﻘﺴﻴﻢ ﺑﻨﺪي ﺷﺪه اﺳﺖ، ﻛﻪ ﺑﻪ ﻣﻮاردي از آن اﺷﺎره ﻣﻲﺷﻮد:

ﺗﺸﺨﻴﺺ ﻓﺸﺮده:

ﺗﺸﺨﻴﺺ ﻓﺸﺮده؛ در ﺣﻘﻴﻘﺖ ﻫﻤﺎن اﺿﺎﻓﻪي اﺳﺘﻌﺎري اﺳﺖ ﻛﻪ در ﻛﻤﺎل اﻳﺠﺎز، ﺗﺼﻮﻳﺮ ﮔﺴﺘﺮده اي در ﻣﻘﺎﺑﻞ دﻳﺪﮔﺎن ﺧﻮاﻧﻨﺪه ﺗﺮﺳﻴﻢ ﻣﻲﻛﻨﺪ، ذﻫﻦ را ﺑﻪ ﻛﺎر ﻣﻲاﻧﺪازد و ﺑﺎ ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ ﻓﺮاوان، زواﻳﺎي ﭘﻨﻬﺎن ﺗﺼﻮﻳﺮ را ﻣﻲﻛﺎود و ﻟﺬّﺗﻲ واﻓﺮ ﺑﻪ ﺧﻮاﻧﻨﺪه ﻫﺪﻳﻪ ﻣﻲﻛﻨﺪ.( فرشیدورد،1388)

ﺑﻴﺸﺘﺮﻳﻦ ﺗﺸﺨﻴﺺﻫﺎي ﻓﺸﺮده ي ﺷﻌﺮ ﺑﻬﻤﻨﻲ ﻧﻮﻳﻦ و اﺑﺘﻜﺎري اﺳﺖ ار ﺟﻤﻠﻪ:

ﺻﺪاي ﻏﻢ (٤٦٤)، ﻋﻄﺶ روح (٦٢٤)، ﭼﺸﻢ ﺣﺎدﺛﻪ (٣٥٣)، ﺟﺎن آﺑﻠﻪ ﭘﺎ (٣٥٥)، دل ﺣﺎدﺛﻪ (٣٣٧)، ﺟﮕﺮ اﻋﺘﻤﺎد (٣٥٩)، زﺑﺎن ﺟﺎن (٣٢٦)، ﻗﻠﺐ ﭘﺎﻳﺪاري (٣٣٣)، رگ ﻣﺎﺟﺮا (٣٢٤)، ﻧﻔﺲ ﻋﺸﻖ (٣٨٠)، رگ ﺑﻴﺪار ﺧﻄﺮ (٣٨١)، ﮔﻮش اﻧﺘﻈﺎر (٣٨٥)، ﭼﺸﻢ روح (٣٩٠).

زﻳﺒﺎﻳﻲ ﻛﻪ در اﻳﻦ ﻧﻮع ﺗﺼﺎوﻳﺮ اﺳﺖ، ﻧﺎﺷﻲ از ﺳﻪ ﻋﺎﻣﻞ اﺳﺖ؛ ﺑﻪ ﻧﻬﺎﻳﺖ رﺳﻴﺪن ﭘﻴﻮﻧﺪ ﻣﻴﺎن دو ﺟﺰء ﻣﺴﺘﻘﻞ و ﺟﺪا از ﻫﻢ، ﺟﺮﻳﺎن ﺣﺮﻛﺖ و زﻧﺪﮔﻲ در ﻣﺘﻦ ﺗﺼﻮﻳﺮ و ﺑﺮاﻧﮕﻴﺨﺘﻦ اﻋﺠﺎب و ﺷﮕﻔﺘﻲ ﺑﺎ دﻳﺪن رﻓﺘﺎري ﺑﻪ ﺧﺼﻮص از ﻣﻮﺟﻮدي ﻛﻪ در ﻋﺎﻟﻢ واﻗﻊ، ﺻﺪور ﭼﻨﻴﻦ ﻓﻌﻠﻲ از او ﻗﺎﺑﻞ ﺗﺼﻮر ﻧﻴﺴﺖ.( فالر،1390)

ﺗﺸﺨﻴﺺ ﮔﺴﺘﺮده:

ﺗﺸﺨﻴﺺ ﮔﺴﺘﺮده ﺑﻪ ﺗﺼﻮﻳﺮﻫﺎﻳﻲ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﻲﺷﻮد ﻛﻪ در آن اﻓﻌﺎل و ﺻﻔﺎت و وﻳﮋﮔﻲﻫﺎي اﻧﺴﺎﻧﻲ ﺑﻪ ﺻﻮرت ﺑﺎز ﺗﻮﺳﻌﻪ داده ﺷﺪه و ﺑﻪ ﻏﻴﺮ ﺟﺎﻧﺪاران و ﻳﺎ ﺟﺎﻧﺪاران ﻏﻴﺮ اﻧﺴﺎﻧﻲ ﻧﺴﺒﺖ داده ﺷﺪه اﺳﺖ. در اﺷﻌﺎر ﺑﻬﻤﻨﻲ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﺑﻪ ﺻﻮرت ﮔﺴﺘﺮده از ﺑﺴﺎﻣﺪ ﺑﺎﻻﻳﻲ ﺑﺮﺧﻮردار اﺳﺖ، ﻛﻪ ﺑﻪﻧﻤﻮﻧﻪﻫﺎﻳﻲ از آن اﺷﺎره ﻣﻲﺷﻮد:











ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﺧﻮاب ﻣﻲﺷﺪ از او ﺑﺎج ﺟﺎن ﮔﺮﻓﺖ

ﻣﺮگ از ﮔﺸﺎدهروﻳﻲ او ﺷﺮﻣﺴﺎر ﺑﻮد











(ﻫﻤﺎن:٣٦٩)

ﻣﻦ و درﻳﺎ ﻏﺰﻟﻲ ﻧﺎب ﺳﺮودﻳﻢ از ﺗو

ﻏﺰﻟﻲ ﻣﺜﻞ ﺗﻮ ﻧﺎﻳﺎب ﺳﺮودﻳﻢ از ﺗﻮ (ﻫﻤﺎن:537)

ﻣﻲﺧﻮاﺳﺘﻢ از ﺗﻮ ﺑﻨﻮﻳﺴﻢ ﻛﻪ مدادم



ﺧﻨﺪﻳﺪ: ﭼﻪ ﻣﺎﻧﺪه اﺳﺖ ﻣﺮا ﺗﺎ ﺑﺘﺮاﺷﻲ(ﻫﻤﺎن633)

ﺧﻮن ﻫﺮ آن ﻏﺰل ﻛﻪ ﻧﮕﻔﺘﻢ ﺑﻪ ﭘﺎي ﺗﻮﺳﺖ

آﻳﺎ ﻫﻨﻮز آﻣﺪﻧﺖ را ﺑﻬﺎ ﻛﻢ اﺳﺖ؟ (ﻫﻤﺎن461)

آیینه دلواپس حال من است

من ولی از حال شما گفته ام(همان: 709)



در ﺷﻌﺮ ﺑﻬﻤﻨﻲ، ﻣﺮگ ﺷﺮﻣﺴﺎر اﺳﺖ، درﻳﺎ ﻏﺰل ﻣﻲﺳﺮاﻳﺪ، آﺳﻤﺎنﻫﺎ در ﺣﺎل ﮔﻠﻪ و ﺷﻜﺎﻳﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﺧﻮن ﻏﺰل رﻳﺨﺘﻪ ﻣﻲﺷﻮد، ﻣﻮزهﻫﺎ ﻏﺒﻄﻪ ﻣﻲﺧﻮرﻧﺪ. آﻳﻨﻪ دﻟﻮاﭘﺲ اﺳﺖ، ﻋﺸﻖ و ﺣﺎدﺛﻪ در ﺗﻜﺎﭘﻮ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﻛﻮه ﻣﻲﮔﺮﻳﺪ، آﺳﻤﺎن ﻛﺮ ﻣﻲﺷﻮد. ﺑﺮگﻫﺎ رﻧﺠﻮرﻧﺪ، ﺧﻮرﺷﻴﺪ ﺧﻮش ذوق اﺳﺖ.( علوي مقدم،1395) ﻫﻢﭼﻨﻴﻦ، اﺳﺘﻌﺎره ي ﻣﻜﻨﻴﻪ و ﺗﺸﺨﻴﺺ ﺑﻪ ﺑﻬﻤﻨﻲ ﻳﺎري ﻣﻲرﺳﺎﻧﻨﺪ ﺗﺎ اﺟﺰاي ﺷﻌﺮش ﻛﺎﻣﻼً ﺗﺠﺮﻳﺪي و ذﻫﻨﻲ ﺷﻮد. ﺑﻬﺮهﻣﻨﺪي از اﺳﺘﻌﺎرات ﺧﺎص و ﻧﻴﺰ ﺑﻪ ﻛﺎرﮔﻴﺮي اﺳﺘﻌﺎره ي ﻣﻜﻨﻴﻪ اﻣﻜﺎن ﺗﺼﻮﻳﺮي ﺷﺪن ﺷﻌﺮش را ﻓﺮاﻫﻢ ﻣﻲآورد و ﺑﻪ ﻛﺎر ﮔﻴﺮي ﻫﻨﺮﻣﻨﺪاﻧﻪ اﻳﻦ ﮔﻮﻧﻪﻫﺎي ﺧﻴﺎل، ﺷﻌﺮ ﺑﻬﻤﻨﻲ را ﺑﻪ ﻧﻮﻋﻲ از زﻳﺒﺎﺋﻲ وﻳﮋه ﻣﻲرﺳﺎﻧﺪ، ﻛﻪ ﺑﺎﻋﺚ اﻳﺠﺎد ﺣﺮﻛﺖ و ﭘﻮﻳﺎﻳﻲ ﺗﺼﺎوﻳﺮ ﺷﻌﺮي ﻣﻲﺷﻮد. ﻋﻨﺎﺻﺮ ﻃﺒﻴﻌﻲ، ﭼﻮن ﻧﻤﻲﺗﻮاﻧﻨﺪ ﻗﺪرت ﺗﻜﻠﻢ و اﻧﺪﻳﺸﻪ را ﻛﻪ وﻳﮋﮔﻲﻫﺎي اﻧﺴﺎﻧﻲ اﺳﺖ، داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﺷﺎﻋﺮ ﺑﺎ ﻳﺎري ﺟﺴﺘﻦ از اﻳﻦ ﻋﻨﺎﺻﺮ و ﺷﺨﺼﻴﺖ ﺑﺨﺸﻲ ﺑﺎ آنﻫﺎ اﺣﺴﺎس ﻣﻲﻛﻨﺪ و ﻫﻢﻧﻔﺲ ﻣﻲﺷﻮد.( علوي مقدم،1395)

ب) ﺟﺎﻧﺪار ﻣﺪاراﻧﻪ:

«در اﺳﺘﻌﺎره ي ﻧﻮع دوم، ﮔﺎﻫﻲ ﻣﺸﺒﻪﺑﻪ ﻣﺤﺬوف ﺣﻴﻮان اﺳﺖ و ﺑﻪ اﺻﻄﻼح اﺳﺘﻌﺎره، ﺟﺎﻧﻮرﻣﺪاراﻧﻪ اﺳﺖ» (ﺷﻤﻴﺴﺎ، 1393) اﻳﻦ ﻧﻮع از اﺳﺘﻌﺎرهﻫﺎ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ اﻧﺴﺎن ﻣﺪار(ﺗﺸﺨﻴﺺ) در اﺷﻌﺎر ﺑﻬﻤﻨﻲ، ﻛﻢﺗﺮ ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﻣﻲﺧﻮرد، ﻛﻪ ﺑﺮاي آﺷﻨﺎﻳﻲ ﺑﻪ ذﻛﺮ ﻧﻤﻮﻧﻪﻫﺎﻳﻲ از آن اﻛﺘﻔﺎ ﻣﻲﺷﻮد:



ايﺑﺎل ﺗﺨﻴل! ﺑﺒﺮ آنﺟﺎ ﻏﺰﻟﻢ را ﻛﺶ ﻣﺮدم آزاده ﺑﮕﻮﻳﻨﺪ ﻣﺮﻳﺰاد

(ﺑﻬﻤﻨﻲ،١٣٩٠:٣٩٦)

ﺗﻮ ﻛﻴﺴﺘﻲ؟ ﻛﻪ ﺳﻔﺮ ﻛﺮدن از ﻫﻮاﻳﺖ را ﻧﻤﻲﺗﻮاﻧﻢ ﺣﺘّﺎ ﺑﺎ ﺑﺎلﻫﺎي ﺧﻴﺎل (ﻫﻤﺎن:٤٣٦)

از ﺟﻴﻚ ﺟﻴﻚ ﺻﺒﺢ اﻟﻲ ﻗﺎر ﻗﺎر ﻋﺼﺮ ﻳﺎدا ﺑﻪ ﺧﻴﺮ ﺑﺎزي ﺳﻠﻄﺎن و دﻟﻘﻜﺖ (ﻫﻤﺎن:٦٣٥)

درﻳﺎ دﻟﻢ ﻣﻲﺧﻮاد رو ﺑﺎل ﻣﻮﺟﺎ ﻣﻨﻮ ﺗﻮ ﻳﻚ ﺷﺐ ﺑﺒﺮي از اﻳﻦﺟﺎ (ﻫﻤﺎن:٢٤٩)

ﻧﺸﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺑﺎﻣﻲ ﻛﻪ ﺑﺎﻣﻴﺶ ﻧﻴﺴﺖ ﺷﮕﻔﺘﺎ! دﻟﻢ ﻣﻲزﻧﺪ ﺑﺎز ﭘﺮ (ﻫﻤﺎن:٤٠٢)

ج) ﺷﻲء ﻣﺪار:

«ﮔﺎﻫﻲ ﻣﻤﻜﻦ اﺳﺖ ﻣﺸﺒﺑﻪ اﺻﻼً ﻏﻴﺮ ذي روح ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ در اﻳﻦ ﺻﻮرت اﻃﻼق ﭘﺮﺳﻮﻧﻴﻔﻴﻜﺎﺳﻴﻮن ﺑﺮ آن ﺻﺤﻴﺢ ﻧﻴﺴﺖ» (ﺷﻤﻴﺴﺎ، 1393) اﻳﻦ ﻧﻮع از اﺳﺘﻌﺎره ﻫﻢ در اﺷﻌﺎر ﺑﻬﻤﻨﻲ ﻛﻢ ﻛﺎرﺑﺮد اﺳﺖ:



ﻫﻤﻴﻦ ﻧﻔﺲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻋﻤﻖ ﺳﻜﻮت ﻣﺤﺒﻮﺳﻢ ﺻﺪاي ﻣﻨﺘﺸﺮي آن ﺳﻮي ﺟﺒﺎﻟﻢ ﻫﺴﺖ

(ﺑﻬﻤﻨﻲ،١٣٩٠:٥٢٦)

ﺳﻜﻮت ﺑﻪ ﭼﺎه ﻳﺎ ﮔﻮداﻟﻲ ﺗﺸﺒﻴﻪ ﺷﺪه ﻛﻪ ﻋﻤﻖ و ژرف داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ.

ﻣﻦ زﺑﺎﻧﻲ ﺳﺮخ دارم ﺑﺎ ﺳﺮ ﺳﺒﺰي ﻛﻪ ﻫﺴﺖ در ﭼﻨﻴﻦ ﻫﻨﮕﺎﻣﻪ زﻳﺮ ﺳﺎﻳﻪي ﺳﺮﭘﻮش ﭼﺸﻢ

(ﻫﻤﺎن:٣٥٧)

استعاره ي تبعیه:

بهمنی به خوبی از قدرت استعاره در فعل براي بیان حالات روحی و افکار و اندیشه هایش بهره برده است، که در اینجا به مواردي از آن اشاره می شود:

اشک تاختن: اشک ریختن

پلک میبندم سوار خسته پیدا می شود اشک میتازد به روي شیشه ي منقوش چشم

(بهمنی: 1397: 357)

استعاره در اشعار پروین اعتصامی:

ﺳـﺎﺧﺘﺎر اﺳـﺘﻌﺎره، ﺑﺮ ﭘﺎﻳـة ﻗﻴﺎس ﻣﻌﻨﺎﻳـﻲ و ﺗﻌﺎﻣﻞ ادراﻛﺎت ﮔﻮﻧﺎﮔـﻮن از ﭘﺪﻳﺪهﻫﺎى ﻣﺨﺘﻠـﻒ ﺷـﻜﻞ می گیرد و اﻳـﻦ ﻣﻘﺎﻳﺴـﻪ، ﻣﻴـﺎن ﭘﺪﻳﺪهﻫﺎﻳـﻲاﺗﻔـﺎق ﻣﻴ ﺎﻓﺘﺪ ﻛـﻪ ارﺗﺒﺎﻃﻲ ﺑﻴـﻦ آﻧﻬﺎ وﺟـﻮد دارد. در ﺗﻌﺎرﻳـﻒ ﺳـﻨﺘّﻲ از اﺳـﺘﻌﺎره، ﻫﻤـﻮاره ﺑﻴـﻦ اﺳـﺘﻌﺎره ﺑـﺎ ﻣﺠـﺎز و ﺗﺸـﺒﻴﻪ، ارﺗﺒـﺎط ﺗﻨﮕﺎﺗﻨﮕـﻲ وﺟـﻮد دارد. ﺑـﻪ اﻳﻦ ﺷـﻜﻞ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺗﺼـﻮّر وﺟﻮد وﺟﻪ ﺷـﺒﺎﻫﺘﻲ ﻛﻪ ﻣﻴـﺎن دو ﭘﺪﻳﺪه وﺟﻮد دارد، ﻣﻴ ﺘﻮاﻧﻴـﻢ از ﻟﻔـﻆ ﻳﻜـﻲ، ﺑـﺮاى ﻧﺎﻣﻴـﺪن دﻳﮕﺮى اﺳـﺘﻔﺎده ﻛﻨﻴﻢ.( ﻗﺪﻣﻴﺎرى، 1393)

ﺣﺎل آﻧﻜﻪ در ﻣﻄﺎﻟﻌﺎت زﺑﺎﻧﺸﻨﺎﺳـﻲ ﺟﺪﻳﺪ، ﺑﻪ اﺳـﺘﻌﺎره، ﺻﺮﻓﺎً ﺑﻌﻨﻮان ﻳﻜﻲ از نقش های ﻓﺮﻋﻲ زﺑـﺎن، ﻧـﮕﺎه ﻧمی ﺸـﻮد؛ ﺑﻠﻜـﻪ ﺗﻌﺮﻳﻒ اﺳـﺘﻌﺎره از اﺻﻄﻼﺣﺎﺗـﻲ ﻣﺎﻧﻨﺪ ”ﻣﺴـﺘﻌﺎرﻟﻪ”، ”ﻣﺴـﺘﻌﺎرﻣﻨﻪ” و ﻣﺤﺪودﻳّـﺖ زﺑﺎﻧـﻲ ﻛـﻪ اﻳـﻦ ﻣﻨﺎﺳـﺒﺎت، اﻳﺠـﺎد می کند، ﮔﺴـﺘﺮدهﺗﺮ می شود و واژهﻫﺎى اﺳـﺘﻌﺎرى، ﺑﻴﺎﻧـﻲ از ﺗﺠﺮﺑﻴـﺎت ﻓﺮﻫﻨﮕـﻲ، ﺟﻐﺮاﻓﻴﺎﻳـﻲ، ﺗﺎرﻳﺨـﻲ، اﺣﺴﺎﺳـﻲ و ادﺑﻲ ﻧﻮﻳﺴـﻨﺪه اﺳـﺖ ﻛـﻪ ﺑﺮاى آﺷـﻜﺎر ﻛـﺮدن ﺑﺮﺧـﻲ ﻣﻔﺎﻫﻴﻢ ذﻫﻨـﻲ و ﭘﻨﻬـﺎن ﻛﺮدن ﮔﺮوﻫـﻲ دﻳﮕﺮ ﺑـﻜﺎر می رود. (زرﻗﺎﻧﻲ،1393) در واﻗﻊ اﺳﺘﻌﺎره، درك و ﺷﻴﻮة ﺑﻴﺎن ﺟﺪﻳﺪى از ﺗﺠﺮﺑﻪ را ﺑﺮاى اﻧﺴﺎن ﻓﺮاﻫﻢ می کند و ﻣﻌﻨﺎى ﺗﺎزه اى ﺑﻪ آن می دهد و اﺑﺰار ﻣﻬﻤّﻲ در ﺟﻬﺖ دادن ﺑﻪ اﺣﺴﺎﺳﺎت، ﻋﻘﺎﻳﺪ و اﻋﻤﺎل اﻧﺴﺎن، ﺑﺸﻤﺎر می رود؛ ﭼﺮا ﻛﻪ ﭘﻴﻮﻧﺪ ﺑﺴﻴﺎر ﻣﺤﻜﻤﻲ ﻣﻴﺎن ﺗﺠﺮﺑﻪﻫﺎى روزﻣﺮّه و آﻓﺮﻳﻨﺶ اﺳﺘﻌﺎرى وﺟﻮد دارد.( اﻋﺘﺼﺎﻣﻲ،1390)

پروین اعتصامی ﺑﺎ ﺗﻮﺟّﻪ ﺑﻪ ارﺗﺒﺎط و وﺟﻮه اﺷﺘﺮاﻛﻲ ﻛﻪ می تواند ﺑﺎ ﻋﻨﺎﺻﺮ ﻏﻴﺮاﻧﺴﺎﻧﻲ، ﻣﺠﺎزى و اﺳﺘﻌﺎرى، ﺑﺮﻗﺮار ﻛﻨﺪ، در ﻣﺠﻤﻮﻋﻪاى از ﺗﺼﺎوﻳﺮ و اﻧﮕﺎرهﻫﺎى ﮔﻴﺎﻫﻲ، ﺟﺎﻧﻮرى، اﺷﻴﺎء، ﻃﺒﻴﻌﺖ، زﻣﺎن و ﺣﺘّﻲ اﻣﻮراﻧﺘﺰاﻋﻲ، ﺑﺎ اﺳﺘﻔﺎده از ﺗﺸﺒﻴﻪ، ﺑﺎزﻣﻔﻬﻮمﺳﺎزى(در ﻧﻈﺮﻳة اﺳﺘﻌﺎرة ﻣﻔﻬﻮﻣﻲ، ﺑﺠﺎﻳﮕﺰﻳﻦ ﻛﺮدن ﻳﻚ واژه، در ﻗﺎﻟﺐ ﺷﺒﺎﻫﺖ، ﺑﻪ واژة دﻳﮕﺮ ﻛﻪ ﻓﺮآﻳﻨﺪ اﺳﺘﻌﺎرهﺳﺎزى در آن ﺷﻜﻞ می گیرد، ﺑﺎزﻣﻔﻬﻮمﺳﺎزى می گوید ﺗﺎ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺷﻜﻞ، ﺑﻪ ﺑﻴﺎﻧﻲ ﺷﺨﺼﻲ و ﻣﺘﻔﺎوت از ﺗﺠﺮﺑﻪﻫﺎى ﺧﻮد، ﺑﭙﺮدازد. ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ، ﺳﺎﺧﺘﺎر اﻳﺪﺋﻮﻟﻮژﻳﻚ اﺳﺘﻌﺎره، ﺑﻪ اﻧﮕﺎرهﻫﺎى اﺳﺘﻌﺎرى، اﻳﻦ اﻣﻜﺎن را می دهد ﻛﻪ ﺑﺨﺸﻲ از ﻣﻔﺎﻫﻴﻤﻲ را ﻛﻪ ﺑﺎ ﻣﺸﺒﻪ(”ﻗﻠﻤﺮو ﻣﻘﺼﺪ” در ﺗﻌﺎﺑﻴﺮ اﺳﺘﻌﺎرة ﺷﻨﺎﺧﺘﻲ)، در ارﺗﺒﺎط ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ و داراى وﺟﻮه اﺷﺘﺮاك ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﻛﻨﺪ و ذﻫﻦ ﺧﻮاﻧﻨﺪه را ﺑﺮ آن ﻣﺘﻤﺮﻛﺰ ﻛﻨﺪ و درﻧﺘﻴﺠﻪ، ﺟﻨﺒﻪﻫﺎى دﻳﮕﺮ آن ﻣﻔﺎﻫﻴﻢ را ﻛﻪ ﺑﺎ آن ﺗﺼﺎوﻳﺮ و اﻧﮕﺎرهﻫﺎ، در ﺗﻀﺎد اﺳﺖ، ﻛﻤﺮﻧﮓ و ﭘﻨﻬﺎن ﻛﻨﺪ.( ﺑﻬﺒﻬﺎﻧﻲ،1394)

در ﺷـﻌﺮ ﭘﺮوﻳـﻦ اﻋﺘﺼﺎﻣـﻲ، ارﺗﺒـﺎط ﻣﺤﻜﻤـﻲ ﺑﻴـﻦ ﺗﻌﺎﺑﻴـﺮ اﺳـﺘﻌﺎرى و ﻧـﻮع ﻧﮕﺮش ﺷـﺎﻋﺮ دﻳـﺪه می شود. ﺑﺮرﺳـﻲ ﺗﺼﺎوﻳـﺮ و اﻧﮕﺎرهﻫـﺎى اﺳـﺘﻌﺎرى ﻣﺨﺘﻠﻒ، ﻧﺸـﺎن می دهد ﻛـﻪ ﺷـﺎﻋﺮ ﭼﮕﻮﻧـﻪ ﺑﺮﺧـﻲ از ﻣﻔﺎﻫﻴـﻢ ﻣﺮﺗﺒﻂ ﺑﺎ اخلاق، ﻋﻔـﺎف و ﺗﻘﻮا را ﺑﺮﺟﺴـﺘﻪ می کند و ﺑﺮﺧـﻲ دﻳﮕـﺮ از ﻣﻔﺎﻫﻴـﻢ را ﻛﻪ ﺑـﺎ آن ﻣﻔﺎﻫﻴﻢ ﻗﺒﻠﻲ و ﺑﺎ ﺳـﺎﺧﺘﺎر ذﻫﻨﻲاﻳﺪﺋﻮﻟﻮژﻳـﻚ ﺧـﻮدش در ﺗﻀـﺎد اﺳـﺖ، ﻛﻤﺮﻧـﮓ و ﭘﻨﻬـﺎن می کند. درﻣﺠﻤﻮع ﺑﺎ ﺑﺮرﺳﻲ، ارزﻳﺎﺑﻲ و ﺗﺤﻠﻴﻞ اﺳﺘﻌﺎرهﻫﺎى ﺷﻌﺮ ﭘﺮوﻳﻦ، می توان ﮔﻔﺖ ﻛﻪ ﻃﺮﺣﻮارهﻫﺎى اﺳﺘﻌﺎرى ﺷﻌﺮ او ﻫﻤﭽﻮن ﮔﺰارهاى در ذﻫﻨﺶ، ﺑﺮ ﻧﮕﺮش او ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻫﺴﺘﻲ و ﭘﺪﻳﺪهﻫﺎ ﺗﺴﻠّﻂ ﻳﺎﻓﺘﻪ است. ﺑﻨﻴﺎدﻫﺎى ذﻫﻨﻲ و اﻳﺪﺋﻮﻟﻮژﻳﻚ او را در ﺗﺼﻮﻳﺮﮔﺮى و ﺗﻮﺻﻴﻔﺎت ﺷﻌﺮش آﺷﻜﺎر می کند.( ﭼﺎوش اﻛﺒـﺮى،1392)

































نتیجه گیری:

در اﺷﻌﺎر ﺑﻬﻤﻨﻲ، ﻋﺎﻃﻔﻪ ﻋﻤﺪهﺗﺮﻳﻦ ﻧﻴﺮوﻳﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺗﺼﻮﻳﺮ را ﺑﻪ وﺟﻮد ﻣﻲآورد و ﺑﺮ اﺳﺎس آن، ﺳﻼﻣﺖ زﺑﺎﻧﻲ ﺷﻜﻞ ﻣﻲﮔﻴﺮد، و اﻟﺒﺘﻪ ﻏﺎﻟﺐ ﺗﺼﺎوﻳﺮ ﺷﻌﺮي او ﻋﻴﻨﻲ اﺳﺖ. اﺳﺘﻌﺎرهﻫﺎ ﺑﻪ ﺧﺼﻮص اﺳﺘﻌﺎره ي ﻣﻜﻨﻴﻪ در اﺷﻌﺎرش زﻳﺎد ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﻣﻲ ﺧﻮرد. ﺑﻬﻤﻨﻲ در اﺷﻌﺎرش ﻗﺼﺪ دارد ﺗﺎ ﺑﺎ اﺳﺘﻌﺎره ﻣﺨﺎﻃﺐ را ﻟﺤﻈﻪاي ﺑﻪ درﻧﮓ وا دارد و ﺑﻪ وﺳﻴﻠﻪي ﻫﻤﻴﻦ درﻧﮓ ﺑﺎﻋﺚ زﻳﺒﺎﻳﻲ ﺷﻌﺮ و درك ﻟﺬّت ﺷﻮد. اﻟﺒﺘﻪ ﺑﻪ ﺷﺮﻃﻲ ﻛﻪ اﻳﻦ درﻧﮓ ﺑﻪ ﻃﻮل ﻧﻴﻨﺠﺎﻣﺪ و اﻳﻦ ﺑﻪ دﺳﺖ ﻧﻤﻲآﻳﺪ ﻣﮕﺮ در ﺳﺎﻳﻪي ﺣﺴﻲ ﺑﻮدن راﺑﻄﻪي ﻣﻮﺟﻮد در اﺳﺘﻌﺎره. ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ دﻟﻴﻞ ﺳﻌﻲ ﻛﺮده اﺳﺖ، اﺳﺘﻌﺎرهﻫﺎﻳﺶ ﺑﻪ ﺣﺲ ﻧﺰدﻳﻚ ﺑﺎﺷﺪ ﺗﺎ ﺧﻮاﻧﻨﺪه ﺑﻪ راﺣﺘﻲ ﺑﺘﻮاﻧﺪ آنرا درك ﻧﻤﺎﻳﺪ. اﺳﺘﻌﺎره ي ﻣﺼﺮﺣﻪ در اﺷﻌﺎر ﺑﻬﻤﻨﻲ ﻓﺮاوان دﻳﺪه ﻣﻲﺷﻮد. ﭼﻮن ﺳﺨﻦ ﺑﻬﻤﻨﻲ، ﺳﺨﻦ دل و ﺑﻴﺎن ﻋﻮاﻃﻒ و اﺣﺴﺎﺳﺎت اﺳﺖ، ﻛﻪ ﺑﺎ اﺳﺘﻌﺎره ي ﻣﺼﺮﺣﻪ ﻣﻮﺟﺰﺗﺮ و رﺳﺎﺗﺮ ﺑﻴﺎن ﻣﻲﺷﻮد. اﻣŽﺎ ﻧﻜﺘﻪاي ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ آن اﺷﺎره ﻛﺮد، اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ؛ اﺳﺘﻌﺎرهﻫﺎي ﻣﺼﺮﺣﻪ در اﺷﻌﺎر ﺑﻬﻤﻨﻲ ﺑﺎ وﺟﻮد اﻳﻦﻛﻪ ﻣﺘﻨﻮع ﻫﺴﺘﻨﺪ، اﻣا ﻧﻮﮔﺮاﻳﻲ ﭼﻨﺪاﻧﻲ در آنﻫﺎ دﻳﺪه ﻧﻤﻲﺷﻮد. ﻧﻤﻮﻧﻪﻫﺎي اﻳﻦ اﺳﺘﻌﺎرهﻫﺎ:

ﻣﻦ و ﻫﻢ ﺑﺎﻧﮓ ﺧﺮوﺳﻲ ﻛﻪ ﻟﺐ ﺳﺮﺳﺮ دادن ﭼﺎووﺷﻲ ﻓﺮدا دارد

ﭼﻴﻨﻪي ﺷﺐ (ﺑﻬﻤﻨﻲ:١٣٩٠: ٣٦١)

اﺳﺘﻌﺎره ي ﻣﻜﻨﻴﻪ در اﺷﻌﺎر ﺑﻬﻤﻨﻲ ﺟﺎﻳﮕﺎه وﻳﮋه اي دارد. ﺑﺨﺶ ﻋﻤﺪه ي ﺷﮕﺮد ﺑﻴﺎﻧﻲ او را اﺳﺘﻌﺎره ي ﻣﻜﻨﻴﻪ و ﺗﺸﺨﻴﺺ ﺷﻜﻞ ﻣﻲدﻫﺪ. ﺑﻴﺸﺘﺮﻳﻦ ﺗﺸﺨﻴﺺﻫﺎي ﻓﺸﺮده ي ﺷﻌﺮ ﺑﻬﻤﻨﻲ ﻧﻮﻳﻦ و اﺑﺘﻜﺎري اﺳﺖ. بهمنی به خوبی از قدرت استعاره در فعل براي بیان حالات روحی و افکار و اندیشه هایش بهره برده است ولی در اشعار پروین اعتصامی ﺳـﺎﺧﺘﺎر اﺳـﺘﻌﺎره، ﺑﺮ ﭘﺎﻳـة ﻗﻴﺎس ﻣﻌﻨﺎﻳـﻲ و ﺗﻌﺎﻣﻞ ادراﻛﺎت ﮔﻮﻧﺎﮔـﻮن از ﭘﺪﻳﺪهﻫﺎى ﻣﺨﺘﻠـﻒ ﺷـﻜﻞ می گیرد و اﻳـﻦ ﻣﻘﺎﻳﺴـﻪ، ﻣﻴـﺎن ﭘﺪﻳﺪهﻫﺎﻳـﻲاﺗﻔـﺎق ﻣﻴﺎﻓﺘﺪ ﻛـﻪ ارﺗﺒﺎﻃﻲ ﺑﻴـﻦ آﻧﻬﺎ وﺟـﻮد دارد.

پروین اعتصامی ﺑﺎ ﺗﻮﺟّﻪ ﺑﻪ ارﺗﺒﺎط و وﺟﻮه اﺷﺘﺮاﻛﻲ ﻛﻪ می تواند ﺑﺎ ﻋﻨﺎﺻﺮ ﻏﻴﺮاﻧﺴﺎﻧﻲ، ﻣﺠﺎزى و اﺳﺘﻌﺎرى، ﺑﺮﻗﺮار ﻛﻨﺪ، در ﻣﺠﻤﻮﻋﻪاى از ﺗﺼﺎوﻳﺮ و اﻧﮕﺎرهﻫﺎى ﮔﻴﺎﻫﻲ، ﺟﺎﻧﻮرى، اﺷﻴﺎء، ﻃﺒﻴﻌﺖ، زﻣﺎن و ﺣﺘّﻲ اﻣﻮراﻧﺘﺰاﻋﻲ، ﺑﺎ اﺳﺘﻔﺎده از ﺗﺸﺒﻴﻪ، ﺑﺎزﻣﻔﻬﻮمﺳﺎزى(در ﻧﻈﺮﻳة اﺳﺘﻌﺎرة ﻣﻔﻬﻮﻣﻲ، ﺑﺠﺎﻳﮕﺰﻳﻦ ﻛﺮدن ﻳﻚ واژه، در ﻗﺎﻟﺐ ﺷﺒﺎﻫﺖ، ﺑﻪ واژة دﻳﮕﺮ ﻛﻪ ﻓﺮآﻳﻨﺪ اﺳﺘﻌﺎرهﺳﺎزى در آن ﺷﻜﻞ می گیرد، ﺑﺎزﻣﻔﻬﻮمﺳﺎزى می گوید ﺗﺎ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺷﻜﻞ، ﺑﻪ ﺑﻴﺎﻧﻲ ﺷﺨﺼﻲ و ﻣﺘﻔﺎوت از ﺗﺠﺮﺑﻪﻫﺎى ﺧﻮد، ﺑﭙﺮدازد. ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ، ﺳﺎﺧﺘﺎر اﻳﺪﺋﻮﻟﻮژﻳﻚ اﺳﺘﻌﺎره، ﺑﻪ اﻧﮕﺎرهﻫﺎى اﺳﺘﻌﺎرى، اﻳﻦ اﻣﻜﺎن را می دهد ﻛﻪ ﺑﺨﺸﻲ از ﻣﻔﺎﻫﻴﻤﻲ را ﻛﻪ ﺑﺎ ﻣﺸﺒﻪ(”ﻗﻠﻤﺮو ﻣﻘﺼﺪ” در ﺗﻌﺎﺑﻴﺮ اﺳﺘﻌﺎرة ﺷﻨﺎﺧﺘﻲ)، در ارﺗﺒﺎط ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ و داراى وﺟﻮه اﺷﺘﺮاك ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﻛﻨﺪ و ذﻫﻦ ﺧﻮاﻧﻨﺪه را ﺑﺮ آن ﻣﺘﻤﺮﻛﺰ ﻛﻨﺪ و درﻧﺘﻴﺠﻪ، ﺟﻨﺒﻪﻫﺎى دﻳﮕﺮ آن ﻣﻔﺎﻫﻴﻢ را ﻛﻪ ﺑﺎ آن ﺗﺼﺎوﻳﺮ و اﻧﮕﺎرهﻫﺎ، در ﺗﻀﺎد اﺳﺖ، ﻛﻤﺮﻧﮓ و ﭘﻨﻬﺎن ﻛﻨﺪ.

در ﺷـﻌﺮ ﭘﺮوﻳـﻦ اﻋﺘﺼﺎﻣـﻲ، ارﺗﺒـﺎط ﻣﺤﻜﻤـﻲ ﺑﻴـﻦ ﺗﻌﺎﺑﻴـﺮ اﺳـﺘﻌﺎرى و ﻧـﻮع ﻧﮕﺮش ﺷـﺎﻋﺮ دﻳـﺪه می شود. ﺑﺮرﺳـﻲ ﺗﺼﺎوﻳـﺮ و اﻧﮕﺎرهﻫـﺎى اﺳـﺘﻌﺎرى ﻣﺨﺘﻠﻒ، ﻧﺸـﺎن می دهد ﻛـﻪ ﺷـﺎﻋﺮ ﭼﮕﻮﻧـﻪ ﺑﺮﺧـﻲ از ﻣﻔﺎﻫﻴـﻢ ﻣﺮﺗﺒﻂ ﺑﺎ اخلاق، ﻋﻔـﺎف و ﺗﻘﻮا را ﺑﺮﺟﺴـﺘﻪ می کند و ﺑﺮﺧـﻲ دﻳﮕـﺮ از ﻣﻔﺎﻫﻴـﻢ را ﻛﻪ ﺑـﺎ آن ﻣﻔﺎﻫﻴﻢ ﻗﺒﻠﻲ و ﺑﺎ ﺳـﺎﺧﺘﺎر ذﻫﻨﻲاﻳﺪﺋﻮﻟﻮژﻳـﻚ ﺧـﻮدش در ﺗﻀـﺎد اﺳـﺖ، ﻛﻤﺮﻧـﮓ و ﭘﻨﻬـﺎن می کند. درﻣﺠﻤﻮع ﺑﺎ ﺑﺮرﺳﻲ، ارزﻳﺎﺑﻲ و ﺗﺤﻠﻴﻞ اﺳﺘﻌﺎرهﻫﺎى ﺷﻌﺮ ﭘﺮوﻳﻦ، می توان ﮔﻔﺖ ﻛﻪ ﻃﺮﺣﻮارهﻫﺎى اﺳﺘﻌﺎرى ﺷﻌﺮ او ﻫﻤﭽﻮن ﮔﺰارهاى در ذﻫﻨﺶ، ﺑﺮ ﻧﮕﺮش او ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻫﺴﺘﻲ و ﭘﺪﻳﺪهﻫﺎ ﺗﺴﻠّﻂ ﻳﺎﻓﺘﻪ است. ﺑﻨﻴﺎدﻫﺎى ذﻫﻨﻲ و اﻳﺪﺋﻮﻟﻮژﻳﻚ او را در ﺗﺼﻮﻳﺮﮔﺮى و ﺗﻮﺻﻴﻔﺎت ﺷﻌﺮش آﺷﻜﺎر می کند.





















منابع و مأخذ:

اﻋﺘﺼﺎﻣﻲ، ﭘﺮوﻳـﻦ(1390)، ﻣﺠﻤﻮﻋـة اﺷـﻌﺎر ﭘﺮوﻳـﻦ اﻋﺘﺼﺎﻣﻲ،(دﻳﺒﺎﭼة ﻣﻠﻚاﻟﺸـﻌﺮاء ﺑﻬـﺎر)، ﺗﻬﺮان، ﻣﺆﺳّﺴـة اﻧﺘﺸـﺎرات ﻧﮕﺎه.

ﺑﻬﺒﻬﺎﻧﻲ، ﺳـﻴﻤﻴﻦ(1394)، ﭘﺮوﻳـﻦ اﻋﺘﺼﺎﻣـﻲ در ﻳﺎدﻧﺎﻣـﺔ ﭘﺮوﻳﻦ، ﮔﺮداورى دﻫﺒﺎﺷـﻲ، ﺗﻬـﺮان، دﻧﻴﺎى ﻣﺎدر.

بهمنی، محمد علی ( 1394 )، مجموعه اشعار، تهران: نگاه.

پور نامداریان، تقی ( 1392 )، سفر در مه، تهران: آگاه.

تقوي، نصرالله ( 1390 )، هنجار گفتار (در فن معانی و بیان و بدیع)، اصفهان: انتشارات فرهنگسراي اصفهان.

ثروت، منصور ( 1389 ) ،فرهنگ کنایات، چ سوم، تهران: سخن

ثروت، منصور. انزابی نژاد،رضا ( 1394 )، فرهنگ لغات عامیانه و معاصر، چ دوم، تهران: سخن.

ﭼﺎوش اﻛﺒـﺮى، رﺣﻴﻢ(1392)، ﺣﻜﻴـﻢ ﺑﺎﻧﻮى ﺷـﻌﺮ ﻓﺎرﺳـﻲ: زﻧﺪﮔﻲ و ﺷـﻌﺮ ﭘﺮوﻳـﻦ اﻋﺘﺼﺎﻣﻲ، ﺗﻬﺮان، ﻧﺸﺮ ﺛﺎﻟﺚ.

دستغیب، عبدالعلی( 1390 ) در آینه ي نقد، تهران: حوزهي هنري.

دهخدا، علی اکبر( 1390 ) ،فرهنگ متوسط دهخدا، دانشگاه تهران: مؤسسهي دهخدا.

رجایی، محمد خلیل ( 1389 )، معالم البلاغه در علم معانی و بیان و بدیع، شیراز: دانشگاه شیراز.

روزبه، محمدرضا ( 1393 )، ادبیات معاصر ایران(شعر)، تهران: روزگار.

زاهدي، زینالدین (جعفر) ( 1390 )، روش گفتار (علم البلاغه) ، مشهد: چاپخانه ي دانشگاه مشهد.

زرﻗﺎﻧﻲ، ﺳﻴّﺪ ﻣﻬﺪى(1393)، ﭼﺸﻢاﻧﺪاز ﺷﻌﺮ ﻣﻌﺎﺻﺮ اﻳﺮان، ﺗﻬﺮان، ﻧﺸﺮ ﺛﺎﻟﺚ.

ستاري، جلال( 1388 )، رمز و مثل در روانکاوي، تهران: انتشارات توس.

شفیعی، شفیعی کدکنی،( 1390 ) ،صور خیال در شعر فارسی، تهران: آگاه.

شمس العلماي گرکانی، محمد حسین( 1391 )، ابدع البدایع، تبریز: احرار.

شمیسا، سیروس ( 1393 )، بیان، تهران: میترا.

علوي مقدم، محمد، اشرف زاده، رضا ( 1395 )، معانی و بیان، تهران: سمت.

فالر، راجر. یاکوبسن، رومن و لاج، دیوید ( 1390 )، زبان شناسی و نقد ادبی، ترجمه ي مریم خوزان، حسین پاینده، تهران: انتشارات نی.

فرشیدورد، خسرو ( 1388 ) ،درباره ي ادبیات و نقد ادبی، تهران: امیرکبیر.

ﻗﺪﻣﻴﺎرى، ﻣﺠﻴﺪ(1393) ، ﻣﻌﺠـﺰة ﭘﺮوﻳﻦ(زﻧﺪﮔـﻲ، ﻧﻘـﺪ و ﺗﺤﻠﻴﻞ و ﮔﺰﻳﺪة اﺷـﻌﺎر ﭘﺮوﻳﻦ اﻋﺘﺼﺎﻣـﻲ)، ﺗﻬﺮان، اﻧﺘﺸـﺎرات ﺳﺨﻦ.

قزوه، علیرضا( 1390 )، جشن نامه ي محمد علی بهمنی (کسی هنوز عیار تو را نسنجیده است) ، شیراز: انتشارات داستان سرا.

کروچه، بند تو ( 1391 )، کلیات زیبایی شناسی، ترجمهي فؤاد روحانی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.

مدرسی، فاطمه ( 1393 ) ،تحلیل تحول آرایه هاي زیبایی شناختی در شعر، ش سیزدهم



[1] (personification)

نقدروانشناختی قتل سه وزیر، ابن بقیه، جعفربرمکی وحسنک وزیر براساس روایت بیهقی باتاکید بر آرای فروید 1

پژوهشگر فرهیخته،
باسالم و درود بسیار؛
به پیوست، چکیده مقالة ارزشمند شما فرهیختة گرانمایه که در کتاب
الکترونیکی» نثر پرنیانی«) مجموعه چکیده مقاالت دوازدهمین همایش بین
المللی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی و بازشناخت جایگاه نثرفارسی(/ آبان 1041
انتشار یافته است به حضورتان تقدیم می شود. گفتنی است این مجموعه
چکیده مقاالت، دارای دو نمایة معتبر ISC و CIVILICA است و بر اساس
بند6 جدول3-1 آیین نامه ارتقای مرتبة وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، امتیاز
هر چکیده مقاله در همایش های معتبر بین المللی ادواری تا یک امتیاز است و
در دیگر مراکز آموزشی و پژوهشی نیز قابل اجراست.
ضمن سپاس بسیار از حضرت عالی، امیدواریم همواره پژوهشگران و
فرهیختگان از دانش و اگاهی حضرت عالی بهره مندشوند و همواره بتوانیم در
مسیررشد و بالندگی فرهنگ و اندیشه غنی ایرانی و زبان و ادبیات فارسی گام
برداریم.

باسپاس بسیار

مهیار علوی مقدّم
دبیر دوازدهمین همایش بین المللی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی و

بازشناخت جایگاه نثرفارسی

نقدروانشناختی قتل سه وزیر، ابن بقیه، جعفربرمکی وحسنک وزیر
براساس روایت بیهقی باتاکید بر آرای فروید
1.احمدرضانظری چروده، 2.طلعت ظهیری
چکیده
یکی از غم انگیز ترین روایتها درتاریخ بیهقی، مرگ وزرای ایرانی، ابن بقیه، جعفربرمکی،
وحسنک وزیر است. فروید در توجیه علل رفتار های نا به هنجار در افراد را، تحت تاثیر سه
مقولۀ نهاد، خود و فرا خود می داند. مکانیسم های دفاعی که می توان قتل این سه وزیر را
توجیه کرد، سرکوبی، دلیل تراشی،عقدۀ حقارت، می باشد. بوسهل زوزنی در علت تراشی
برای فراهم نمودن زمینه های قتل حسنک وزیر به او انگ قرمطی بودن می زند.خاندان عباسی
به جهت احساس حقارت، موقعیت جعفر و خاندان برامکه را برای خود و ادامه حکومت
خطرناک تلقی می کرده اند و در مورد ابن بقیه نیز می توان این مکانیسم را هم در خود
شخص او جویا شد که از هیچ به همه چیز رسیده بود. اما این نکته اساسی که چرا حاکمان،
عناصر ایرانی خردمند را درجنب حاکمیت، خطری بزرگ تلقی می کردند،ضرورت تحقیق را
ایجاب می کندوهدف آن بهره مندی ازپژوهشهای جدید درعرصۀ نثرپژوهی وحوزه های نقد
ادبی است. این پژوهش با تکیه بر روش توصیفی تحلیلی و اسنادی انجام شده است. نتایج
نشان داد، هر یک از این دستگاه های حکومتی از بیم قدرت سیاسی ومالی واقبال مردم نسبت
به وزرا درهراس می بودند. همچنین پارادایم سیاست ورزی نقطۀ مشترک همۀ حکومت هایی
است که از تمام ابزار و منابع، تنها در جهت اهداف سیاسی خود بهره می بردند.
واژگان کلیدی : تاریخ بیهقی،ن قدروانشناختی، فروید، حسنک وزیر، ابن بقیه، جعفربرمکی.
-1 استادیارزبان وادبیات فارسی دانشگاه آزاد آستارا)مسئول مقاله(
-2 دانشجوی دکتری زبان وادبیات فارسی دانشگاه آزاد آستارا

ترقیمه چیست

ترقيمه. اين كلمه از "ترقيم" و "ه" اسمي تركيب يافته است (595:6). ترقيم مصدر باب تفعيل از ريشه رقم عربي است. يكي از معاني رقم، نوشتن است. رقم در حوزه كتابت، خوشنويسي، و نگارگري به‌معناي امضا يا نام كاتب، خوشنويس، يا نگارگر در پايان اثر است. چنين آثاري را "رقم‌دار" مي‌خوانند (2: ج 1، ص 1092). در عرفِ كاتبان به قسمتي از كتابت كاتب كه حاوي نام و نشان او، به‌همراه تاريخ كتابت باشد، رقم گفته مي‌شود (662:6). ترقيم در لغت به معناي نوشتن، استنساخ، و كتابت كردن است و در نزد خوشنويسان به‌معناي آراستن و نقطه نهادن خط جهت وضوح، نزديك كردن سطرها (3: ج 2، ذيل "ترقيم و ترقين"؛ 595:6)، و نيز امضاكردن اثر در پايان آن است (5: ذيل "ترقيم" و "ترقيمه"). در بسياري از كتاب‌هاي لغت اين مفاهيم براي كلمه "ترقين" نيز ذكر شده است (1: ج 4، ذيل "ترقيم و ترقين").

ترقيمه در عرف نسخه‌شناسي و اصطلاح نسخه‌نويسان، مجموعه كلمات و عبارات كوتاه و بلندي است كه كاتب پس از كتابت متن اصلي كتاب مي‌آورد و در ضمنِ دعا و تسبيح و بيان كلمات استثنا ـ چون ان شاءالله ـ از نام و نشان خود، مكان و زمان كتابت، و گاه سفارش‌دهنده كتاب ياد مي‌كند (7: 124؛ 352:4؛ 595:6). ترقيمه به واقع شناسنامه كتاب‌هاي خطي و چاپ سنگي است. در كتاب‌هاي چاپ سنگي، ترقيمه در صفحه ابتداي كتاب قبل از آغاز متن نيز ديده مي‌شود.

اهميت ويژه ترقيمه‌ها در نسخه‌شناسيِ نسخ خطي است. تاريخ نسخه، نام كاتب، نام مؤلف، زمان تأليف، نام كتاب، و محل كتابت را در ترقيمه‌ها مي‌توان يافت و به اين شكل به ارزش، اصالت، و قدمت نسخه پي‌برد. به‌سبب همين اهميت، بايد اصالت ترقيمه از نظر برساخت، رونوشت، و جعلي‌بودن مورد توجه قرار گيرد. از كيفيت ترقيمه مي‌توان به فضل و دانش كاتب پي‌برد. كاتب آگاه عبارات تكراري و پيش پا افتاده را به‌كار نمي‌برد و به اين ترتيب مي‌توان اطمينان بيشتري به اصالت و كتابت صحيح نسخه پيدا كرد. برخي ترقيمه‌ها اطلاعات بيشتري در اختيار محقق قرار مي‌دهند؛ مانند شغل مؤلف و كاتب، هم‌منطقه بودن آن دو ـ كه در كتابت صحيح الفاظ خاص منطقه و سبك نگارش درست مهم است ـ و اطلاعات ديگر. اعلام جغرافيايي و ادبيات مندرج در ترقيمه‌ها ـ چه سروده كاتب و چه نقل قول از شاعران ديگر ـ در مطالعه سير فرهنگ‌ها و انديشه‌ها، نكات اجتماعي و اخلاقي، و موارد ديگر ارزشمندند (7: 124-128).

كاتبان با توجه به درجه‌اي كه در خطاطي كسب مي‌كردند كلماتي خاص را در ترقيمه مي‌آوردند. كاتبان مبتدي "سوّده"، كاتبان متوسط "مشقه"، و كاتبان متبحّر "نمقه" و "كتبه" را در ترقيمه‌هاي خود ذكر مي‌كردند (595:6).

كاربرد لفظ ترقيمه در اين مفهوم اصطلاحي سابقه طولاني ندارد. در منابع قديم‌تر به اصطلاحاتي چون رقم، دستينه، و خاتمه‌الكتاب در اين مفهوم برمي‌خوريم. دستينه، علاوه بر معاني لغوي، به مفاهيمي چون توقيع، رقم، امضاي شخص، و آنچه در آخر كتاب الحاق كنند (نام كاتب، تاريخ اتمام كتابت، و جز آن) معني شده است (1: ج 7، ذيل "دستينه"؛ 662:6). در آداب كتابت و نسخه‌نويسي، ضبط كلمات استثنا، تاريخ و محل كتابت، نام و نشان كاتب، و جز آن در ترقيمه‌هاي آثار مكتوب مرسوم بوده و هر كاتبي بايد اين نكته را رعايت مي‌كرده است. بيان هر نوع عبارتي دليلي شرعي و اخلاقي يا فايده‌اي فرهنگي داشته است. به‌طور مثال، كاتب با ذكر "ان شاءالله" در ترقيمه خود، مقصودش از كتابت را كه رستگاري و نجات خود بوده معيّن مي‌كرده است. به اين قسمت خاتمه‌الكتاب مي‌گفتند (6: 651-652).

 

اسما رستمی جلیلیان+جلوه های بلاغیِ آموزه های تعلیمی در داستان های عامیانه

ادبیات تعلیمی یکی از کهن‌ترین، مهم‌ترین و تأثیرگذارترین گونه‌های ادبی است که در میان همه‌ی اقوام و ملل، نمودی چشمگیر و تعیین کننده دارد. شعر و نثر فارسی نیز از دیرباز، اهداف و مقاصد تعلیمی را در انواع گوناگون خود آزموده و متجلّی کرده است. در این میان، قصّه‌ها و حکایات؛ از جمله قصّه‌های عامیانه، سهمی بارز و محوری را در انتقال آموزه‌های متنوّع تعلیمی از آنِ خود کرده‌اند. این قصّه‌ها بخشی قابل توجّه از میراث روایی، ادبی، فرهنگی و جامعه‌شناختیِ هر قوم به شمار می‌روند. بررسی و تحلیل آموزه‌های تعلیمی در حکایات عامیانه، گامی است راهگشا برای ورود به دنیای ذهنیّات، باورها، عواطف و اخلاقیّاتِ مردمان یک ملّت. بر این اساس و با توجّه به همین اهمیّت، پایان‌نامه‌ی حاضر به بررسی و طبقه‌بندی آموزه‌های تعلیمیِ مربوط به مجموعه‌ای از حکایات عامیانه ( بر اساس کتاب گل به صنوبر چه کرد) و جلوه‌های بلاغی مربوط به این آموزه‌ها می‌پردازد. یافته‌های این پژوهش نشان می‌دهند آموزه‌های دینی و مذهبی، توصیه‌های مربوط به نکوهش نیرنگ و ساده‌لوحی، تمجید تلاش و کوشش برای رسیدن به مقصود، تعلیمات مرتبط با دروغ و دروغگویی، نکوهش حسادت و بدطینتی و نیز تأکید بر تاوان بدی، بیشترین بسامد را در میان توصیه‌های تعلیمی حکایات بررسی شده دارند. لازم به ذکر است نحوه‌ی القای این آموزه‌ها در بیشتر موارد به شکل غیر مستقیم است. جلوه‌های بلاغیِ آموزه‌های مذکور نیز به ترتیب بسامد عبارتند از: کنایه، تشبیه، تلمیح، تمثیل، مجاز، ارسال‌المثل و براعت استهلال.